سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سلام خوش آمدید
اصابت گلوله تانک

شهیدعبدالرحیم مشکال نوری دیده بان توپخانه ی لشکر۷ حضرت ولیعصر(عج)

شهید عبدالرحیم مشکال نوری در سال 1345 در خانواده ای مذهبی در شهرستان دزفول به دنیا می آید. شهید عبدالرحیم از همان دوران تحصیل در مقطع ابتدایی به علت مشکلات مالی مجبور به کار در کوره های آجر پزی بوده است. دوران نوجوانی عبدالرحیم همزمان با اوج گرفتن فعالیت های انقلابی مردم علیه رژیم ستمشاهی بوده است. این شهید بزرگوار نیز همگام با دیگر مردم انقلابی با وجود سن کم در صحنه انقلاب حاضر بوده است. با شروع جنگ تحمیلی و به عشق حضور در جبهه ها به عضویت بسیج مسجد محله در می آید و پس از دو سال انتظار در سال 1361 داوطلبانه به جبهه های نبرد حق علیه باطل اعزام می شود. این شهید بزرگوار به مدت پنج سال در جبهه ها حضور مداوم داشته و در عملیات های مختلفی از جمله محرم ، والفجر، خیبر ، بدر، والفجر 8 و... شرکت کرده است. شهید عبدالرحیم مشکال نوری پس از رشادت های فراوان در خردادماه 1365 به فیض شهادت نائل می گردد. روحش شاد.

۱- یک شب  هنگام عملیات والفجر ۸ عبدالرحیم و کریم آرمات در سنگر دیده بانی در خط مقدم بودند. صبح که کریم برای نماز بیدار می شود، عبدالرحیم را نمی بیند، برای وضو از سنگر بیرون می رود ،وضو می گیرد ، سپس به دیدگاه سر می زند ، خبری از عبدالرحیم نیست. نماز می خواند و منتظر می ماند ، هوا گرگ و میش شده  و در حال روشن شدن است اما هنوز خبری از عبدالرحیم نیست ، با نگرانی انتظار می کشد که ناگهان سر و کله عبدالرحیم پیدا می شود. کریم با عصبانت به او می گوید: کجا بودی ؟ چرا بی خبر  می روی؟ عبدالرحیم با خونسردی می گوید: خولو(دایی) کریم کمی صبر کن الان میگم. عبدالرحیم از کریم می پرسد ، می دانی تانک های عراقی روبروی ما، چندتا است؟ کریم می گوید: حالا این چه سوالیه، که می پرسی ؟ من می گویم کجا بودی ؟ تو تعداد تانک های روبروی ما را می پرسی ! عبدالرحیم اصرار می کند، کریم می گوید: من آنتن بی سیم تانک ها را شمرده ام آن ها ۴۴ تا است. عبدالرحیم می گوید: نه ۵۴ تانک است . کریم می گوید : چطوری فهمیدی که تعداد تانک ها  ۵۴ تا است، عبدالرحیم جواب می دهد، صبح بعد از نماز که هوا تاریک بود خودم رفتم از نزدیک آنها را یکی یکی شمردم.

(لازم به ذکر است: در زمان عملیاتها قبل از تثبیت خط خودی و دشمن بخاطر ادامه عملیات و تک دشمن هر دو طرف مین کاری انجام نمی دهند و عبدالرحیم از این فرصت استفاده کرده و خود را به مواضع دشمن رسانده بود)


۲- در هنگام عملیات والفجر ۸، کریم چنانه فرمانده دیده بانی توپخانه ی لشکر۷ حضرت ولیعصر(عج) همراه آقای حسین هکوکی فرمانده گردان توپخانه می روند قرارگاه تاکتیکی لشکر۷ ولیعصر(عج) ، فرمانده لشکر آقای رئوفی به آقای هکوکی می گوید: در فلان نقطه از منطقه، عراق پاتک زده است، و بچه ها سخت در فشارند، یک اکیب دیده بانی آن جا بفرست، آقای هکوکی به کریم چنانه می گوید: هر چه سریعتر بروید و یک اکیب دیده بانی همراه خود به نقطه ی مورد نظرآقای رئوفی ببرید.

کریم با موتور به طرف محل استقرار دیده بان ها می رود، محسن تقویان و عبدالرحیم مشکال نوری را می گوید: آماده شوید، آنها را نسبت به وضعیت منطقه و نقطه مورد نظر توجیه می کند، سه نفری با هم، سوار موتور تریل ۲۵۰ به طرف خط حرکت می کنند. کریم  راننده ی موتور، عبدالرحیم و محسن پشت سرش با سرعت از روی جاده فاو بصره به طرف خط مقدم حرکت می کنند، آتش سنگین دشمن اجازه ادامه ی مسیر را نمی دهد، مسیر را به سمت محور لشکر ۵ نصر تغییر می دهند تا از آن جا وارد خط بشوند و به نقطه مورد نظر برسند، در بین راه تعدادی از نیروهای لشکر ۵ نصر جلوی آنها را می گیرند، آنها می ایستند، بچه های لشکر ۵ نصر به آنها می گویند: نیروهای ما دارند محاصره می شوند، ما به علت آتش شدید دشمن با ماشین تویوتا لنکروز نمی توانیم برایشان مهمات ببریم، موتوری هم نداریم، لطفا مقداری گلوله آر.پی.جی را که در گونی است با خودتان ببرید. دو گونی گلوله به محسن و دو گونی هم به عبدالرحیم دادند، با سرعت به مسیر خود به طرف خط حرکت می کنند، به جایی می رسند که از شدت آتش نمی شود جلوتر بروند، چند نفر هم در خاکریز هلالی شکل که مثل سنگر تانک است فریاد می زنند نروید، نروید؛ درآنجا توقف می کنند، از رو برو و جناحین به طرفشان تیر می آید، متوجه می شوند که در حال محاصره شدن هستند، عبدالرحیم نگاهی به اطراف می کند یک تیربار گرینوف روی زمین افتاده که صاحبش مجروح شده، سریع آن را برمی دارد و می پرد جلوی خاکریز و شروع به تیراندازی می کند، هر چه کریم و محسن داد می زنند بیا پشت خاکریز، میگه باید با بعثی ها اینطور جنگید، شما حواستان به پشت سرم باشد کسی از پشت منو نزنه، نگران من نباشید، او همزمان با تیراندازی کِل (هلهله و شادى. غریو شادی)هم می کشد، تیرهای تیربار که تموم میشه میاد پشت خاکریز و میگه خولو کریم، خوب تونوکشون کوردوم (دایی کریم خوب وجینشان کردم) و دوباره یک تیربار پیدا می کند و آن  را برمی دارد و می پرد جلوی خاکریز و به همان حالت شروع به تیراندازی می کند.

جسارت و شجاعت عبدالرحیم در آن روز باعث شد تعداد بیشماری از بعثی ها کشته شوند و کمک زیادی به شکسته شدن محاصره و عقب رفتن دشمن کرد.

شهادت عبدالرحیم مشکال نوری:

در منطقه عملیاتی والفجر ۸ (شهر فاو) برای اینکه دیده بانهای توپخانه لشکر۷ بتوانند عمق منطقه دشمن را زیر نظر بگیرند و روی خطوط مواصلاتی و مقرهای عقبه دشمن اجرای آتش کنند و دشمن را از فاصله دور مورد هدف قرار دهند، در نخلستان های منطقه دکل دیده بانی در فاصله ۳ تا ۴ کیلومتری خط مقدم برپا کرده بودند. ارتفاع دکل مورد نظر حدود ۳۸ متر بود و برجک آن از نخلهای منطقه بلندتر بود تا دیده بان از داخل آن منطقه را زیر نظر بگیرد. (برجک، اطاقکی است بالای دکل که دیده بان داخل آن می ایستد و با دوربینهای بزرگ مانند دوربین ۱۲۰×۲۰ منطقه را زیر نظر می گیرد و … )

روز ۶/۳/۶۵ عبدالرحیم و گودرز نوروزی دیده بانان دکل بودند. عبدالرحیم برای نماز صبح از خواب بیدار می شود، نمازش را که می خواند بلافاصله بی سیم و تسبیحش را برمی دارد و از سنگر بیرون می رود، گودرز که در سنگر استراحت همراه او است، به عبدالرحیم می گوید کجا با این عجله، چرا تعقیبات نمازت را نمی خوانی، عبدالرحیم می گوید: می روم بالای دکل دیده بانی، تعقیبات را هم آنجا می خوانم میخواهم تا صبح اول وقت است منطقه و وضعیت تحرکات دشمن را ببینم.

هوا که روشن می شود، عبدالرحیم تانکهای عراقی را زیر نظر می گیرد و روی آنها چند گلوله توپ درخواست می کند. گودرز می گوید: در هنگامی که عبدالرحیم داشت بر روی تانکهای دشمن گلوله درخواست می کرد، متوجه شلیک تانکهای عراقی شدم، یکدفعه ازدلم گذشت الان تانک دشمن برجک دکل دیده بانی را هدف قرار می دهد، سریع از سنگر بیرون آمدم که به عبدالرحیم بگویم بیا پائین الان تانک برجک را می زند، همین که سرم را بلند کردم تا عبدالرحیم را صدا بزنم، یکدفعه دیدم گلوله تانک دشمن به برجک دکل اصابت کرد و عبدالرحیم از بالای دکل به پائین پرت شد، بی اختیار به طرف دکل دویدم تا عبدالرحیم را که درحال افتادن است، بگیرم، در همان لحظه احساس کردم یک نفر از پشت سر؛ کمرم را گرفته، و مانع حرکتم می شود، دیدم عبدالرحیم از بالا به زمین افتاد و چند متر به بالا رفت و دوباره به زمین خورد و چند متر بالا رفت و بار سوم که به زمین افتاد دیگر تکان خورد و آرام گرفت. بالای سرش رفتم دیدم جان به جان آفرین تسلیم کرده و شهید شده است.

عبدالرحیم اولین و آخرین شهید از لشکر۷ بود که از داخل برجک بالای دکل دیده بانی در اثر اصابت گلوله تانک دشمن به پایین افتاد و یکی از دلخراش ترین لحظات جنگ را رقم زد و شهید شد.

عبدالرحیم از اول جنگ تا زمان شهادتش حضوری فعال در جنگ داشت و در عملیات های مختلف حاضر بود و تا لحظه شهادتش تیر و ترکشی نخورده بود، اما این بار تمام پیکر مطهر و به خون نشسته اش ترکش خورد و پای راستش هم قطع گردید.


نگارنده: علیرضا زارع

http://rayehe5.ir










کلام  شهید :

بسم الله الرحمن الرحیم. انا لله و انا الیه راجعون. همیشه در دل من این آرزو وجود داشت که خود را در جبهه حق علیه باطل حاضر سازم. شاید این خدمت ناقابل باعث شود تا گناهان گذشته خود را جبران کنم و خود را به خدای خود نزدیک تر سازم و شاید لطف خداوندی شامل حال بنده ضعیف خود گردد و من نیز به فیض شهادت نائل آیم و من این خواسته و هدف را از صمیم قلب از خداوند خواستارم و به همین منظور چند سخنی را به عنوان وصیت خود خطاب به شنوندگان و خانواده خود عرض می کنم. من که در طول عمر خود هیچ خدمتی به جامعه خود نکرده ام و جز گناه و معصیت چیزی را برای خود جمع آوری نکرده ام، اول از همه اینکه از شما می خواهم همیشه و در همه حال تابع ولایت فقیه باشید و به هیچ وجه دست از امام برندارید و موجب شوید که اسلام را ترویج و حکومتی را که در آن مستضعفین آرامش داشته باشند فراهم آورید و فرصتی را برای رشد منافقین نگذارید، زیرا که آنها بلای یک جامعه هستند که اگر رشد کنند جامعه رو به تباهی و فساد خواهد کشید. و دیگر اینکه برای پیشبرد انقلب راه شهیدان را که از حسین (ع) به شما رسیده است دنبال کنید و نگذارید که یاد و راه شهیدان فراموش شود، زیرا که آنان برای اجرای فرمان خدا از جان و مال و هستی خود گذشته اند و برادران عزیز از شما می‌خواهم که طبق قوانین قرآن عمل کنید و رفتار شما با قوانین قرآن منافات نداشته باشد. بیانم و سخنم با مردم مسلمان این است که برادری، برابری و عدالت میان خودشان را رعایت کنند، حق دیگران را پایمال نکنند، احترام همدیگر را داشته باشند، به دنیا زیاد توجه نکنید. حقیقت این است که آخرت اصل است. دنیا محلی است که می گذرد. انسان بایستی سعی کند که زودتر، از این دنیا به هر صورت که هست رد شود مخصوصاً الان که موقعیت مناسب و آماده است! این موقعیتی است که باز نمی گردد. حقیقتاً هر فرد مسلمان باید از این موقعیت استفاده کند. فکر نمی کنم در آینده ها چنین موقعیتی برای ما، مخصوصاً نسل جوان پیش بیاید که بتوانیم خودمان را پاک کنیم و رضایت خدا را طلب کنیم، لذا تقاضا می کنم به هر وسیله شده خودتان را به خداوند نزدیک تر کنید و تقرّب پیدا کنید. از این دنیا دور شوید و به مسائل مادی یک مقدار کمتر برسید که خدا شاهد است اگر کوچکترین سهل‌انگاری در این امر شود، بعدها پشیمانی دارد. و اما پدر و مادر عزیز، اگر چه در طول زندگی خود فرزندی لایق برای شما نبوده ام، حال که دیگر به آرزوی خود رسیده ام، از شما می خواهم که مرا ببخشید و مرا عفو کنید و ناراحت نباشید، زیرا که خداوند می فرماید: از بهترین چیزهای خود در راه خدا انفاق کنید و امیدوارم که بعد از من صبر و استقامت کنید. والسلام علیکم و علی عبادالله الصالحین.

 عبدالرحیم مشکال نوری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سرداران آتش

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."







طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات