شهید حسن شیری
فرزند : قربانعلی
تاریخ تولد: 15-5-1342 شمسی
محل تولد: تهران
عضویت : رسمی
محل خدمت : فرمانده گردان 40 بعثت
گروه توپخانه 63 خاتم(ص)
تاریخ شهادت : 29-10-1365 شمسی
محل شهادت : شلمچه
گلزارشهدا :بهشت زهرا (س)
قطعه26 ردیف73 شماره21
تهران
مدیریت حفظ آثار و ارزشهای دفاع مقدس گروه توپخانه 63 خاتمالانبیاء (ص)
«بسمه تعالی»
ان تجعل اسمی فی السعدا و روحی فع الشهدا و احسانی فی علیین
«خدایا! اسم مرا در زمره سعادتمندان قرار ده و روحم را با شهداء محشور کن و کارهای نیکم را در ملاء اعلی قرار ده.»
با درور به یگانه منجی عالم بشریت و آزاد مرد تاریخ و مظلوم همیشه ایستاده و سالار شهیدان و آقای من حسین (ع). من امیدوارم که خداوند توفیق شهادت را برای تمام مقربین درگاهش و مخلصین به اسلام و انقلاب خواستار باشد. آری برادر و خواهر. شهیدان رفتند و مسئولیت سنگینی بدوش من و تو گذاشتند. سخت مسئولیتی است. باید بدانیم که عزیزانی همچون حسین (ع)، بهشتی، مطهری و تمام عزیزان شهید رفتند و من و تو هنوز از خواب غفلت بیدار نشدهایم هنوز فکر دنیا و مال و این زنجیر بلند اسارت حلقه اویز گردنمان میباشد، تا کی ببینیم عزیزانی مانند چمران و حاجی بابا و حسن بهمنی و عباس کریمی و حاج همت و کاظم رستگار و خسرو و مهرزاد میروند و ما هنوز اندر خم این کوچه تاریک گریبانگیر دنیائیم. خدایا ترا به مقربین درگاهت همتی چون همت بیبی خانم زهرا سلام الله علیه به من عطا فرما که راه حسین و عاشقان حسین را دنبالرو باشم. خدایا ترا به ناله دل امام کمی اخلاص امام به من عطا فرما. ترا به سوز دل شهید دستغیب کمک کن تا نگذارم خون آنها پایمال شود. خدایا ما میرویم تا شاید آنها که هنوز خواب هستند بیدار شوند بدانند برای این حکومت خدمت کردن یعنی چه؟ یعنی در رکاب حسین شمشیر زدن، یعنی در مظلومیت حسین زمان شریک بودن، یعنی در مقابل ظلم ایستادن، یعنی پشت مظلوم را نگه داشتن، یعنی به دنیا پشت کردن، یعنی خدمت به اسلام و مسلمین. ای پدران و مادران آیا خون فرزندان شما از خون علی اکبر و عباس و قاسم پاکتر و رنگینتر است؟ آخه شما چه حقی دارید که نمیگذارید فرزندانتان به جبهه بیایند؟ شما نزدیکتر به فرزندانتان هستید یا خدا؟ آخه بندگان ضعیف خدا اگر قدرت دارید وقتی فرزندتان به مرگ عادی میمیرد چرا اورا هرچه زودتر خاکش میکنید؟ آخه تو که خودت هم بنده شرمندهای. چرا باعث تأخیر از پرواز فرزندتان به سوی معبودشان میشوید؟ خدا میداند که آن دنیا سر پل صراط گیر دارید. میگوئید که ما کمک مالی میکنیم. نماز میخوانیم. روزه میگیریم. به خدا همه اینها را که انجام میدهید صواب نیست. ایا دوست دارید فرزندتان کنارتان باشد ولی پر از گناه؟ چقدر زنده هستید؟ بیشتر از 500 سال؟آخرش جای همگی ما توی قبر است و بس. پس بیائید در راه خدا قدم برداریم و برای خدا فکر و کار و راه برویم و نیتمان جز رضای خدا چیزی نباشد که بهترین خریدار الله است.
پدر و مادرم:
من از شما میخواهم که مرا ببخشید. شما را زیاد اذیت کردم ولی خوشحالم که آن دنیا تلافی میکنم. آخه اگه خدا قبول کند میتوانم شما را هم اگر گناهم کم باشد شفاعت کنم ولی مادر و پدر عزیزم از طرف دیگر خوشحالم که شما مرا بزرگ کردید و با دست خود به صاحب اصلیمان دادید که بدانید اجری همچون شهید دارید و من منتظر شما عزیزانم هستم که راه را نشان من دادید.
خواهران و برادرم:
من شما را اذیت کردم. مرا ببخشید و از همگی شما حلالیت میطلبم و از تو خواهرجان میخواهم که همانطوری که من معرفت و دوستی را زا تو یاد گرفتم تو نیز بعداز رفتن من دوستی خودت را با امام حسین و زینب، این خواهر داغدیده و مانند کوه ایستاده بیشتر کنی و خواهران و برادرم را هم مشوق این گردانی. به امید دیدار در کربلا. داود جان: من ترا هم زیاد آزار دادم. مرا ببخش و بدان خدا بندگان خوبش را همیشه مورد امتحان قرار میدهد و سعی کن که همیشه خدا را شاهد اعمال و نیات خود بدانی و با یاد خدا همه کارت را انجام بده ……………………………………….. به امید دیدار در آخرت
همسر و فرزند عزیزتز از جانم: میدانم که ممکن است فکر کنی چرا آخر با تو درددل کردم. آخه میدانی که بعد از خسرو تو تنها و آخرین کسی بودی که من توانستم با تو رفیق و همدم باشم و چون همیشه بعداز همه فقط خدا و تو را داشتم خواستم آخر با تو خداحافظی کنم و بگم که جدا به خودت ببالی که من از تو درسهای فراوانی همچون ایثار- ازخودگذشتگی- شجاعت- صبر و طاعت و تقوا را گرفتم و از تو میخواهم اگر کمتر توانستم خواستههایت را برآورده کنم مرا ببخشی و بدان که همیشه یادت در دلم هست و همیشه کنار تو هستم و از تو میخواهم که بعد از من مثل شیر سرپرست خانواده و مهدیه باشی و زیاد گریه نکن و اگر خواستی گریه کنی برای تمام شهدا گریه کن. خوب خدیجه جان دلم واسه مهدیه تنگ میشود ولی چهکار کنم که از پیش مهدیه عزیز تو میروم ولی دوست دارم مهدیه از موقعهای که خودش را شناخت تمام واجبات را یاد گرفته باشد و همیشه هر موقع آمدی بهشت زهرا اگر من قبر داشتم سر قبر من و اگر نداشتم سر قبر دائی خسرو ببرش. بگو برایش که برای امام حسین و سکینه و رقیه کوچولوی امام حسین گریه کند. وقتی هم بزرگ شد حتما اگر توانستید بگذارید به دانشگاه برود و درس بخواند. دیگر سرتان را بدرد نمیآورم. آرزو میکنم که خداوند به همه ما نصرت عنایت کند تا بتوانیم خدمتگزار به اسلام باشیم. ضمنا از تمام دوستان و آشنایان حلالیت بطلبید. …………………………………………….
خدا همه ما را ببخشد و مارا به راه حق هدایت کند. امام را تنها نگذارید که امام دشمن شاد شود.به امید زیارت کربلای حسین همیشه کنار تمام شما هستم.
خدیجه زیاد گریه نکنی. فقط دعا کن و راه شهید را ادامه داده و همیشه پناه ببر به خدا و یاورٍ زینب و فاطمه باش.
………………………………………………………………3/11/64 آبادان.
ضمنا راضی نیستم بعد از من کسی پشت سر انقلاب و امام بد یا غیبت مسئولین را بکند. برایم دعا کنید و خوشحال باشید که راه خودرا که راه حسین است پیدا کردم. 3/11/64
راستی خدیجه: بعد از من تا 5 سال هر ماه 300 تومان از طرف من صدقه داده و حتما برایم 3 سال نماز و روزه بخرید. باتشکر حسن
9/12/64
جزیره مجنون
«بسمه تعالی»
ان تجعل اسمی فی السعدا و روحی فع الشهدا و احسانی فی علیین
«خدایا! اسم مرا در زمره سعادتمندان قرار ده و روحم را با شهداء محشور کن و کارهای نیکم را در ملاء اعلی قرار ده.»
با درور به یگانه منجی عالم بشریت و آزاد مرد تاریخ و مظلوم همیشه ایستاده و سالار شهیدان و آقای من حسین (ع). من امیدوارم که خداوند توفیق شهادت را برای تمام مقربین درگاهش و مخلصین به اسلام و انقلاب خواستار باشد. آری برادر و خواهر. شهیدان رفتند و مسئولیت سنگینی بدوش من و تو گذاشتند. سخت مسئولیتی است. باید بدانیم که عزیزانی همچون حسین (ع)، بهشتی، مطهری و تمام عزیزان شهید رفتند و من و تو هنوز از خواب غفلت بیدار نشدهایم هنوز فکر دنیا و مال و این زنجیر بلند اسارت حلقه اویز گردنمان میباشد، تا کی ببینیم عزیزانی مانند چمران و حاجی بابا و حسن بهمنی و عباس کریمی و حاج همت و کاظم رستگار و خسرو و مهرزاد میروند و ما هنوز اندر خم این کوچه تاریک گریبانگیر دنیائیم. خدایا ترا به مقربین درگاهت همتی چون همت بیبی خانم زهرا سلام الله علیه به من عطا فرما که راه حسین و عاشقان حسین را دنبالرو باشم. خدایا ترا به ناله دل امام کمی اخلاص امام به من عطا فرما. ترا به سوز دل شهید دستغیب کمک کن تا نگذارم خون آنها پایمال شود. خدایا ما میرویم تا شاید آنها که هنوز خواب هستند بیدار شوند بدانند برای این حکومت خدمت کردن یعنی چه؟ یعنی در رکاب حسین شمشیر زدن، یعنی در مظلومیت حسین زمان شریک بودن، یعنی در مقابل ظلم ایستادن، یعنی پشت مظلوم را نگه داشتن، یعنی به دنیا پشت کردن، یعنی خدمت به اسلام و مسلمین. ای پدران و مادران آیا خون فرزندان شما از خون علی اکبر و عباس و قاسم پاکتر و رنگینتر است؟ آخه شما چه حقی دارید که نمیگذارید فرزندانتان به جبهه بیایند؟ شما نزدیکتر به فرزندانتان هستید یا خدا؟ آخه بندگان ضعیف خدا اگر قدرت دارید وقتی فرزندتان به مرگ عادی میمیرد چرا اورا هرچه زودتر خاکش میکنید؟ آخه تو که خودت هم بنده شرمندهای. چرا باعث تأخیر از پرواز فرزندتان به سوی معبودشان میشوید؟ خدا میداند که آن دنیا سر پل صراط گیر دارید. میگوئید که ما کمک مالی میکنیم. نماز میخوانیم. روزه میگیریم. به خدا همه اینها را که انجام میدهید صواب نیست. ایا دوست دارید فرزندتان کنارتان باشد ولی پر از گناه؟ چقدر زنده هستید؟ بیشتر از 500 سال؟آخرش جای همگی ما توی قبر است و بس. پس بیائید در راه خدا قدم برداریم و برای خدا فکر و کار و راه برویم و نیتمان جز رضای خدا چیزی نباشد که بهترین خریدار الله است.
پدر و مادرم:
من از شما میخواهم که مرا ببخشید. شما را زیاد اذیت کردم ولی خوشحالم که آن دنیا تلافی میکنم. آخه اگه خدا قبول کند میتوانم شما را هم اگر گناهم کم باشد شفاعت کنم ولی مادر و پدر عزیزم از طرف دیگر خوشحالم که شما مرا بزرگ کردید و با دست خود به صاحب اصلیمان دادید که بدانید اجری همچون شهید دارید و من منتظر شما عزیزانم هستم که راه را نشان من دادید.
خواهران و برادرم:
من شما را اذیت کردم. مرا ببخشید و از همگی شما حلالیت میطلبم و از تو خواهرجان میخواهم که همانطوری که من معرفت و دوستی را زا تو یاد گرفتم تو نیز بعداز رفتن من دوستی خودت را با امام حسین و زینب، این خواهر داغدیده و مانند کوه ایستاده بیشتر کنی و خواهران و برادرم را هم مشوق این گردانی. به امید دیدار در کربلا. داود جان: من ترا هم زیاد آزار دادم. مرا ببخش و بدان خدا بندگان خوبش را همیشه مورد امتحان قرار میدهد و سعی کن که همیشه خدا را شاهد اعمال و نیات خود بدانی و با یاد خدا همه کارت را انجام بده ……………………………………….. به امید دیدار در آخرت
همسر و فرزند عزیزتز از جانم: میدانم که ممکن است فکر کنی چرا آخر با تو درددل کردم. آخه میدانی که بعد از خسرو تو تنها و آخرین کسی بودی که من توانستم با تو رفیق و همدم باشم و چون همیشه بعداز همه فقط خدا و تو را داشتم خواستم آخر با تو خداحافظی کنم و بگم که جدا به خودت ببالی که من از تو درسهای فراوانی همچون ایثار- ازخودگذشتگی- شجاعت- صبر و طاعت و تقوا را گرفتم و از تو میخواهم اگر کمتر توانستم خواستههایت را برآورده کنم مرا ببخشی و بدان که همیشه یادت در دلم هست و همیشه کنار تو هستم و از تو میخواهم که بعد از من مثل شیر سرپرست خانواده و مهدیه باشی و زیاد گریه نکن و اگر خواستی گریه کنی برای تمام شهدا گریه کن. خوب خدیجه جان دلم واسه مهدیه تنگ میشود ولی چهکار کنم که از پیش مهدیه عزیز تو میروم ولی دوست دارم مهدیه از موقعهای که خودش را شناخت تمام واجبات را یاد گرفته باشد و همیشه هر موقع آمدی بهشت زهرا اگر من قبر داشتم سر قبر من و اگر نداشتم سر قبر دائی خسرو ببرش. بگو برایش که برای امام حسین و سکینه و رقیه کوچولوی امام حسین گریه کند. وقتی هم بزرگ شد حتما اگر توانستید بگذارید به دانشگاه برود و درس بخواند. دیگر سرتان را بدرد نمیآورم. آرزو میکنم که خداوند به همه ما نصرت عنایت کند تا بتوانیم خدمتگزار به اسلام باشیم. ضمنا از تمام دوستان و آشنایان حلالیت بطلبید. …………………………………………….
خدا همه ما را ببخشد و مارا به راه حق هدایت کند. امام را تنها نگذارید که امام دشمن شاد شود.به امید زیارت کربلای حسین همیشه کنار تمام شما هستم.
خدیجه زیاد گریه نکنی. فقط دعا کن و راه شهید را ادامه داده و همیشه پناه ببر به خدا و یاورٍ زینب و فاطمه باش.
………………………………………………………………3/11/64 آبادان.
ضمنا راضی نیستم بعد از من کسی پشت سر انقلاب و امام بد یا غیبت مسئولین را بکند. برایم دعا کنید و خوشحال باشید که راه خودرا که راه حسین است پیدا کردم. 3/11/64
راستی خدیجه: بعد از من تا 5 سال هر ماه 300 تومان از طرف من صدقه داده و حتما برایم 3 سال نماز و روزه بخرید. باتشکر حسن
9/12/64
جزیره مجنون