1402/11/11
یادش بخیر دوران کودکی پام سوخت برادر جانم با اینکه چاق و تپل بودم از خانه به مدرسه و از مدرسه به خانه مرا کول میکرد
روحت شاد یادت گرامی
سلام ودرود بر تمامی سرداران اتش سپاه که با نثار خون خود از جان وناموس این ملت دفاع کردند درود بر غیرتان
کودکی بیش نبودم نفت جابجا به جا میکردی با گاری چوبی
یادش به خیر سوار گاریت که میشدم کنار گالن ها دعوام نمی کردی تا خسته از بازی پیاده میشدم لبخندی روی صورتت بود
اسمت صفر معنوی بود خودت هم به سفری معنوی رفتی
امضا کودکی که تو را با لبخند از محله فقیر نشین جعفرآباد به یاد دارد.
عکس شهدا رو مبینم ولی عکس شهدا عمل میکتیم .شادی روح شهدا اسلام وامام شهدا صلوات
برادر عزیزم دلتنگتم .امید دارم خدا با شهدای کربلا محشورت کنه وشفاعت مارو هم بکنی طلب امرزش
ما مسافر مشهد بودیم که در مقابل ایست و بازرسی سبزوار متوجه شدیم که اتوبوسمان پنچر شده بعد از گذشت چند دقیقه متوجه تصویر این شهید بزرگوار و شهید حمید همایی شدم که در مقابلمان بود شاید و کنجکاو شدم که بدانم زندگی نامه این شهیدان را خداوند شفاعت ائمه و شهدا را نصیب مان کند. اگر به مشهد رسیدم به نیابت از این دو شهید زیارت نیز می نمایم