سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سلام خوش آمدید
توپخانه سپاه خرمشهر

توپخانه سپاه خرمشهر به روایت مصطفی اسکندری پور:


لحظه به غنیمت گرفتن آتشبار ۱۵۵ هویتزر در شمال آبادان 1360/7/5 عملیات ثامن الائمه علیه السلام

این توپها اهدائی پادشاه اردن به صدام حسین بود که پس از غنیمت گرفتن آن به عنوان اولین آتشبار توپخانه سپاه در نخلستانهای مابین خرمشهر و آبادان مستقر گردید.


حضور شهید جهان آرا  در کنار یکی ازتوپهای غنیمتی



حضور یکی از پرسنل ارتشی -ستوان رضاییان - با رسته  توپخانه و متخصص در امور توپ‌های هویتزر در کنار ما جهت ارایه آموزشهای تخصصی پس از استقرار غنایم در منطقه عملیاتی سپاه خرمشهر -شهید طاها جمیلی راد و مصطفی اسکندری


دو تن از فرماندهان قبضه ۱۵۵ م م: برادر محمد رضا صادقی و حسین علیزاده در حال سرویس و تعمیرات کولاس توپ




از قبضه های غنیمتی پس از استقرار در نخلستان‌های روستای سنه در جزیره آبادان


شهید  طاها جمیلی راد



شهید طاها جمیلی راد



از چپ شهید علیرضا گرگ پور-شهید مسعود صالحه زاده


از راست مصطفی اسکندری پور-شهید علیرضا گرگپور

میز طرح تیر و خط کش تیری که در عکس مشاهده میشوند همان ابزار غنیمتی است که از آتشبار اردنی اهدایی ملک حسین  به ارتش عراق است که در عملیات ثامن آلائمه علیه السلام به غنیمت گرفته شده بود.


شهید علیرضا گرگ پور


سه تن از نیروهای مخلص توپخانه سپاه خرمشهر در سال ۶۰ در موقعیت آتشبار ۱۵۵ م م غنیمتی در نخلستان‌های روستای شنه خرمشهر .

نفرات از چپ  به راست :

۱_  شهید مسعود صالحه زاده از تیم دیدبانی  که نهایتا  در حین دیدبانی مورد اصابت تر کش به مغز واقع گردید و پس از چند روز در حالت اغما به شهادت رسید .
۲_ شهید علیرضا گرگپور که در آن زمان هدایت آتش آتشبار  ۱۵۵ م م  را بعهده داشت و در نهایت در جزیره مجنون به شهادت رسید .
۳_
حسین علیزاده فرمانده یکی از قبضه های ۱۵۵م م.



جمعی از نیروهای آتشبار ۱۰۵ میلیمتری تحویلی از ارتش  به سپاه خرمشهر بدستور سرهنگ صیاد شیرازی .
نفرات حاضر در عکس از راست به چپ :
۱- فاضل خباری تدارکاتی و خدمه توپ
۲- شهید علیرضا گرگپور
۳- خدمه توپ برادر حاج عبدالله خباری
۴-  مصطفی اسکندری پور
۵ - سر تیم دیدبانی برادر جانباز ۷۰ در صد حاج صاحب عبود زاده .
۶- جانباز و استاد قرآن
مرحوم حاج کریم بشکار .


از راست:

1-همرزم شهدا مرحوم فاضل خباری
۲_  مصطفی اسکندری پور
۳_ پدر شهید سید مسعود عبودزاده
۴_ شهید طاها جمیلی راد از دیدبانان شجاع توپخانه.
۵_ شهید اسماعیل خباری فرمانده قبضه و تدارکاتی آتشبار.
۶_ دکتر سعید جهان آرا برادر شهیدان جهان آرا که در آن زمان کمکی هدایت آتش را بعهده داشت.

مقر اتشبار ۱۵۵ م م غنیمتی در روستای شنه در زمستان سال 1360


شهید علیرضا گرگ پور


در حال سرویس کامل و آماده سازی یک قبضه ۱۲۲ غنیمتی جهت مشارکت در عملیات بیت المقدس





شهید اسماعیل خباری فرمانده قبضه و دیگر خدمه در مقر شماره دو در منطقه کوی اریا در جزیره آبادان


عکسی که توسط دیدبانان توپخانه سپاه خرمشهر از خرمشهر در حال اشغال در سال ۶۰گرفته شده است




نفر اول سمت چپ شهید اسماعیل خباری است که در هنگام انفجار و مجروحیت برادر صاحب عبود در کنار ایشان بودند .
نفر دوم مصطفی اسکندری که در بیمارستان ساسان تهران به ملاقات آنان رفته بودم
نفر سوم حاج محمد عبود زاده  برادر بزرگتر حاج صاحب است که ایشان نیز از رزمندگان و ادواتچی سال اول جنگ می‌باشند .
نفر چهارم رزمنده جانباز عادلپورکاویان که ایشان نیز در هنگام انفجار قبضه در صحنه حضور داشتند



دیدبان شهید طاها جمیلی راد و سردار سواریان و برادر جانباز حاج عباس اکبری که مدتی مسئولیت پشتیبانی الحدید را بعهده داشتند و شهید علیرضا گرگ پور  و امیر محتاجی یکی از همان افرادی بود که در سرویس کردن توپ ۱۲۲ ما را همراهی کرده بود در عکس حضور دارند


شهید مسعود صالحه زاده


دیدبان شهید شریف مطوری



شهید  طاها جمیلی راد



شهید اسماعیل خباری


************

مصطفی اسکندری پور :

1-دیدار با بزرگان توپخانه
دعوتنامه ای از قرارگاه کربلا به سپاه خرمشهر رسیده بود  مبنی بر شرکت دست اندرکاران ادوات پایگاههای سپاه  و یگانه‌ای مستقر در محور جنوب در جلسه ای در قرارگاه مذکور در خصوص موضوعی خاص.
قرار بر این شد که بنده و برادر بزرگوارمان حاج حسن ( سردار سواریان فعلی ) در آن جلسه حضور پیدا کنیم . جلسه قرار بود عصر  بر گزار گردد .
پس از ادای  نماز ظهر و عصر و صرف نهار در پرشین هتل مقر سپاه خرمشهر بطرف اهواز حرکت کردیم .
با ذهنیت قبلی  که از محل قرار گاه کربلا داشتیم پس از رسیدن به اهواز مستقیما بطرف گلف حرکت کردیم .
سر ساعت از قبل گفته شده به گلف رسیدیم ولی با کمال تعجب  از هر کس که در آنجا بود محل تشکیل جلسه را پرسیدیم کسی مطلع نبود و میگفتند که امروز چنین جلسه ای در اینجا وجود ندارد .
ابتدا تصور کردیم بخاطر مسایل امنیتی و حفاظتی محل دقیق جلسه را به ما نمی‌گویند ولی پس از بر رسی های بیشتر متوجه شدیم که واقعا چنین جلسه ای در گلف منعقد نشده است.
با هر مکافاتی که بود پس از گذشت بیش از یک ساعت  با تماس گرفتن با سپاه خرمشهر و کسب اطلاعات بیشتر معلوم گردید که جلسه در جای دیگری تشکیل گردیده . ما هم مأیوسانه تصمیم به باز گشت به طرف مقرهای خود در محور خرمشهر گرفتیم .
پس از خروج از اهواز و افتادن در مسیر جاده اهواز- آبادان وقتی که حدود چهل کیلومتر از اهواز دور شدیم ناگهان برادرمان سردار سواریان متوجه یک ماشین نظامی جیپ شد که از یک  جاده خاکی در حال رسیدن به جاده اصلی بود خوب که دقت کرد گفت فکر کنم این ماشین (عباس سرخیلی) است !!
وقتی که به هم رسیدیم و چفیه ها از روی صورت کنار رفت دیدیم که بلی درست است و راننده ماشین همان برادر بزرگوارمان سرخیلی است . بنده تا آن زمان حاج عباس را ندیده بودم و نمی‌شناختم ولی برادرمان سواریان در چند جلسه با ایشان ملاقاتی جهت هماهنگی بین مسئولین سلاح سنگین سپاه های آبادان و خرمشهر  داشتند .
این اولین ملاقات بنده با برادر بزرگوار حاج عباس سرخیلی بود .
پس از سلام و احوالپرسی حاج عباس فرمودند که پس شما تا حالا کجا بودید ؟ اصل جلسه مربوط به کار شما بود .من در جلسه گفتم که جای برادران سپاه خرمشهر خالی است و شما توپخانه دارید .
معلوم شد که تشکیل جلسه با محوریت توپخانه بود .
 همچنین ایشان گفتند که جلسه دقایقی پیش تمام شد و من از آنجاییکه عجله داشتم زود جلسه را ترک کردم ولی برادران هنوز در محل قرار گاه تاکتیکی کربلا که در چند کیلومتری همین جاده است حضور دارند اگر موافق باشید من با شما برگردم و باهم برویم پیش برادران .

پس از رسیدن به محوطه قرارگاه تاکتیکی کربلا و عبور از انتظامات  چند تن از برادران را مشاهده کردیم که با لباس خاکی دور هم در بیرون یک سنگر صحرایی ایستاده و در حال گفتگو بودند .
بلا فاصله و بدون مقدمه حاج عباس گفت :

 برادر  مقدم این هم برادران توپخانه سپاه خرمشهر که گفتم .
در آنجا این اولین بار بود که با اسم و چهره بشاش و برخورد صمیمانه آن شهید بزرگوار آشنا میشدم .
رسم ادب ایجاب می‌کرد که در حضور فرمانده بزرگوارمان  حاج حسن لب فرو بودم و فقط شنونده باشم .
حاج عباس که برای بازگشت به آبادان خیلی عجله داشت پس از معرفی ما محل را ترک کرد و ما در خدمت آن شهید بزرگوار و هیات همراه ایشان تقریبا تا اذان مغرب ماندیم و به تمام سوالات ایشان جواب دادیم .


در اولین دیدارمان با شهید حسن تهرانی مقدم متاسفانه فرصت آشنا شدن با دیگر برادران حاضر در جلسه پیدا نشد و طی جلسات بعدی با برادران بزرگواری همچون (شهید  حسن شفیع زاده )که بعدا معاونت سردار تهرانی مقدم را بعهده گرفتند و پس از رفتن شهید مقدم خود متولی امور توپخانه سپاه گردید.
و برادر حاجی زاده ( سردار حاجی زاده  ) در بعضی دیدارها در کنار شهید تهرانی مقدم حضور داشتند.
 و مسایل مربوط به امور اداری و مکاتبات توپخانه آن زمان را فردی به عهده داشتند که در آن زمان برادران تهرانی وی را زهتی صدا می‌زدند  ولی ما از همان زمان وی را بنام برادر زهدی صدا می‌زدیم زیرا که میدانم تهرانی‌ها به مهدی هم میگفتند مهدی یا میتی .
و تصور میکنم ایشان همین سردار زهدی فعلی می‌باشند .
پس از آن جلسه اولیه که در قرار گاه تاکتیکی کربلا برگزار شد و رد و بدل کردن چند سوال و جواب فی ما بین من و سردار سواریان از یک طرف و سردار مقدم و هیات همراه از طرف دیگر ملاقات‌های ما یا در محل آتشبار ۱۵۵ صورت می‌گرفت و یا در مقر محل استقرار برادران توپخانه در اهواز که تا آنجا که بیاد دارم در منطقه پاداد اهواز و در مدرسه ای در نزدیکی مسجد جواد آلأئمه بود . در بیشتر مواقع که به آن محل مراجعه میکردیم برادر زهدی در آن مقر حضور داشتند .
سوالاتی که در جلسه اول  در قرار گاه تاکتیکی توسط شهید مقدم مطرح شد حول و حوش چگونگی موفق شدن در راه اندازی توپخانه بود منجمله سوالات تا جایی که بیاد دارم چند سوال زیر بود .
۱_ برادر سرخیلی گفتند که شما توانستید توپخانه مستقل از ارتش راه اندازی کنید آیا این درسته ؟
جواب دادیم بلی کاملا_ درسته .
۲_ توپخانه هدایت آتش آموزش دیده و وارد بکار میخواهد آیا شما دارید ؟
باز هم جواب مثبت دادیم .
۳_ سومین سوال ایشان در مورد داشتن تیم دیدبانی مسلط به کار و داشتن ارتباط قوی باسیم و بیسیم با رده های مختلف .
که در اینجا هم جواب مثبت بود .
چند سوال دیگر هم داشتند که اکنون بخوبی بیاد ندارم .
بالاخره در پایان جلسه ایشان گفتند ( تا من نیام منطقه و کارتان را از نزدیک ببینم باورم نمیشود که شما توانستید به تنهایی اینکار را انجام دهید . ) که ما هم از این تمایل ایشان به بازدید از آتشبار ما خوشحال شده و قرار بازدید گذاشته شد .
فکر کنم فردای همان روز و یا دو روز پس از آن جلسه ،برادر تهرانی مقدم و هیات همراه با دو دستگاه ماشین فرماندهی  نیسان استیشن سفید رنگ ( در آن زمان هنوز تویوتا لند کروزهای فرماندهی در سپاه بکار گیری نشده بود و فرماندهان با ماشینهای ماموریتی از ترابری شرکت نفت تردد میکردند ) .
به محل استقرار آتشبار ۱۵۵ ما در نخلستان‌های روستای شنه خرمشهر مراجعه نمودند و از قسمت‌های مختلف آتشبار بازدید بعمل آوردند. و ما هم با هماهنگی قبلی با تیم دیدبانی در زمان حضور هیات بازدید کننده اجرای آتش موفقی داشتیم و برادران شاهد تمام مراحل کار از تماس دیدبانان با هدایت آتش و درخواست آتش بر روی اهدافی معین تا پیدا کردن مختصات آن نقاط بر روی نقشه و پیاده کردن بر روی طرح تیر  و مشخص کردن گرا و برد تیر و اعلام آنها به قبضه ها  تا مرحله اعمال تغییرات و چگونگی شلیک توسط فرماندهان قبضه ها .تمام مراحل بدون حضور ودخالت هیچ یک از برادران ارتشی و تنها توسط نیروهای پاسدار و بسیجی حاضر در محل اجرا گردید.
پس از این ماجرا بود که برادر مقدم مرا به گوشه ای برد و  در ادامه آن سخنش که در قرار گاه گفته بود ( تا به چشم خود نبینم باورم نمیشود ) .ایندفعه دستشان را بر سینه خود گذاشتند و نفسی عمیق کشیدند و جملاتی با این مضمون گفتند ( الان باورم شد و اطمینان پیدا کردم که سپاه هم میتواند مانند ارتش توپخانه مستقل داشته باشد )
دوستی ما با سردار شهید  مقدم در جلسات بعدی بیشتر شد و ما شیفته اخلاق و رفتار ایشان شدیم .
حکم ماموریت‌هایی از طرف قرارگاه کربلا بنام برادرمان سردار سواریان زدند که هر یک از آن ماموریت‌ها خود جای بحث مفصلی دارد که میبایست در جای خود شرح داده شود .

در تابستان سال ۶۰ پیش از دستیابی به توپ‌های غنیمتی ۱۵۵ هویتزر عملیات ثامن، بدنبال گرفتن یک یا چند قبضه توپ ۱۰۵ بصورت ماموریتی و یا بصورت امانتی از ارتش بودیم .
در فاصله چند کیلومتری محل استقرار مقر ادوات سپاه خرمشهر و  در محل پشت بیمارستان طالقانی آبادان یک آتشبار ۱۰۵ میلیمتری از ارتش مستقر بود که دیدبانان ما گاهی از آنها درخواست اجرای آتش می‌نمودند . فاصله محل استقرار آن آتشبار تا نزدیکترین نقطه خط دشمن بیش از شش کیلومتر بود و عملا  برد موثر بر سر دشمن کمتر از ۵ کیلومتر بود .لهذا همواره ما اصرار بر این داشتیم که برادران ارتشی چند قبضه از توپ‌های خودشان را نزدیکتر بیاورند تا بتوانیم اهداف خارج از برد خمپاره ۱۲۰ را هم زیر آتش خود داشته باشیم ولی متاسفانه موافقت نمی‌کردند و میگفتند که جان نیروهای ما بخطر می افتد .
در خواست قبضه بدون نفرات را دادیم که در جواب گفتند این در محدوده اختیارات ما نیست و تنها فرمانده نیروی زمینی ارتش میتواند چنین دستوری بدهد .
فرماندهی وقت نیروی زمینی هم کسی نبود جز شهید صیاد شیرازی .
بدنبال چگونگی وصل شدن به سرهنگ صیاد افتادیم ( در آن زمان با درجه سرهنگی بودند ).
ابتدا به ساکن برادر سواریان نامه ای از عملیات سپاه خرمشهر به عملیات قرار گاه مقدم جنوب گرفتند  بنده و حاج حسن راهی اهواز شدیم . در مقر گلف در قسمت زیر زمین ساختمان روی تپه اطاقک کوچکی بود با تابلوی عملیات قرار گاه  که ما را به آنجا هدایت کردند .
به آنجا رفتیم جوان با جثه  نسبتا نحیفی در آنجا  نشسته بود. که وی را برادر باقری  صدا می‌زدند بعدا که بیشتر با شخصیت ایشان آشنا شدم فهمیدم ایشان همان ( شهید غلامحسین افشردی ) است که با نام مستعار حسن باقری شناخته شده .
نامه را تحویل ایشان دادیم و موقعیتمان را برای ایشان شرح دادیم و ضرورت  داشتن توپ را برای ایشان جا انداختیم .
ایشان هم استدلال های ما را پذیرفتند و متقابلا نامه ای خدمت صیاد دلها نگاشتند ‌. خلاصه و مفید  به این مضمون که ( لطفا یک قبضه توپ ۱۰۵ میلیمتری در اختیار برادران سپاه خرمشهر قرار دهید ).

پس از گرفتن نامه  تحویل یک قبضه  توپ از شهید حسن باقری، اکنون نوبت آن بود که سرهنگ صیاد را پیدا کرده و نامه را به او برسانیم .
 بنده در چند نوبت و هر بار به همراه یک یا دونفر از دیگر برادران یگان سلاح سنگین سپاه خرمشهر در جبهه های جنوب شهر به شهر و مقر به مقر بدنبال پیدا کردن صیاد جهت ارایه نامه براه می افتادیم . باز هم بدلیل مسائل  امنیتی کسی جواب دقیقی از محل و زمان استقرار وی در جایی معین به ما نمی‌داد و شب هنگام به خرمشهر باز می‌گشتیم . بالاخره ما هم برای گرفتن یک قبضه توپ اصرار داشتیم و دست از هدف خود بر نمی‌داشتیم تا اینکه مطلع شدیم که قرار است در رابطه با عملیاتی که در پیش است ( عملیات فتح المبین ) با برادران سپاه دزفول در فلان محل در دزفول جلسه ای داشته باشند .

ما هم فرصت را غنیمت شمرده و خودمان را به آن محل رساندیم . یادم می آید که ساعت از نیمه شب گذشته بود که به آن محل رسیدیم . مطلع شدیم که هم اکنون جلسه تشکیل شده و صیاد هم در جلسه حضور دارند . نباید فرصت را از دست می‌دادیم . جلسه در سالن نماز خانه آن محل تشکیل شده بود  و تا کنون هم نمیدانم کجای دزفول بوده و تنها با پرس و جو خودمان را به آنجا رسانده بودیم .
به ما اجازه ورود به جلسه داده نشد .

ما هم که در آن شب سه نفر بودیم ( بنده و برادر جانباز  بزرگوارمان صاحب عبود زاده و شهید طاها جمیلی راد ) .

 از فرط خستگی راهها و جبهه ها توان نشستن نداشتیم تصمیم گرفتیم که دو نفر استراحت کنیم و یک نفر دایم چشمش به درب نماز خانه باشد تا به محض اتمام جلسه  دو نفر دیگر را مطلع کند وبهر نحوی شده موفق به ملاقات با  سرهنگ صیاد  شیرازی شویم.
بالاخره زحمات ما به نتیجه رسید و پس از اتمام جلسه هر سه نفر بلا فاصله خودمان را به شهید صیاد رساندیم و نامه را تحویل ایشان دادیم . خوشبختانه در همان لحظات که بین بنده و شهید صیاد گفتگویی حول و حوش نامه صورت می‌گرفت و برادرمان حاج صاحب عبود زاده پشت سر صیاد ایستاده بود  یکی از عکاسان دزفول تصویری بیاد ماندنی از آن لحظه گرفته بود که بعدها آن عکس در نمایشگاهی بدستم رسید و بعنوان یکی از مستندات آن لحظه آنرا نزد خود حفظ کردم .

 و اما قسمتی ازسخنانی که بین ما رد و بدل شد و همیشه با دیدن تصویر این شهید بزرگوار آن صدای نازنین و مهربان در گوشم تداعی میکند خود از گفتنی هایی است که خدمتتان عرض خواهم کرد .


این همان عکسی است که پس از اتمام جلسه گرفته شده و برادر عبود زاده در این عکس پشت سر صیاد و نفر زیر قاب عکس عبدالرضا چاقو ساز از دزفول و اولین نفر سمت راست شهید حاج لازم مقامیان پور و بنده روبروی ایشان در حال شرح موضوع  و تحویل نامه بودم .

به لبخند شهید توجه کنید :

پس از اتمام جلسه و ملاقات با سرهنگ صیاد  ایشان علیرغم  اینکه تلاش شبانه روزی داشته و طبیعتاً میبایست خسته باشند ولی با کمال خوشرویی و بشاشت با ما بر خورد کردند . بنده بدون مقدمه نامه شهید حسن باقری را در آورده و خلاصه مطلب را برای ایشان شرح دادم و نامه را به دست ایشان دادم . ایشان هم پس از قرائت نامه رو به من که روبروی ایشان ایستاده بودم کرد و با حالتی کاملا مهربانانه گفت ( آخر مگر توپ فوتبال است که به شما بدهم ؟  به چه عنوان من یک قبضه توپ به شما بدهم ؟)
بنده هم بلا فاصله جواب دادم ( بعنوان قرض الحسنه ... قول می‌دهیم که بمحض اتمام جنگ آنرا به شما پس بدهیم .)
ایشان هم با شنیدن این جواب لبخندی زد و ادامه داد ( آخر مگر  سپاه چه چیزی را از ما گرفت و پس داد که این دومیش باشه ؟!! ) در اینجا بود که بیشتر حاضرین از این صحبت‌ها و شوخیها خوششان آمده و لبخند زدند و عکاس هم عکس میگرفت . از آنجاییکه عکاس پشت سر بنده بوده شاید عکسهای دیگری هم از این صحنه گرفته باشد ولی بنده همین یک عکس را در نمایشگاه مشاهده کردم .
در هر صورت پس از خوش و بش کردن ایشان در همان حالت سر پایی  نامه شهید باقری را روی همین دفترچه آبی که زیر بغل داشتند و در عکس ملاحظه میفرمایید گذاشته و پاراف نمودند و به ما دادند ما هم که توانسته بودیم موافقت ایشان را بگیریم و به هدف خود برسیم  دیگر  درنگ را جایز ندانسته و پس از خدا حافظی با حاضرین را هی آبادان شدیم و دستور سپهبد صیاد را در خصوص تحویل گرفتن یک قبضه توپ ۱۰۵ از ارتش را  به فرمانده وقت سلاح سنگین سپاه خرمشهر برادرمان حسن سواریان دادیم 
فردای آنروز بنده به همراه ایشان جهت تحویل  گرفتن توپ به آتشبار ارتش در نزدیکی بیمارستان آبادان رفتیم .

جمعی از نیروهای آتشبار ۱۰۵ میلیمتری تحویلی از ارتش  به سپاه خرمشهر بدستور سرهنگ صیاد شیرازی .
نفرات حاضر در عکس از راست به چپ :
۱- فاضل خباری تدارکاتی و خدمه توپ
۲- شهید علیرضا گرگپور
۳- خدمه توپ برادر حاج عبدالله خباری
۴-  مصطفی اسکندری پور
۵ - سر تیم دیدبانی برادر جانباز ۷۰ در صد حاج صاحب عبود زاده .
۶- جانباز و استاد قرآن
مرحوم حاج کریم بشکار .

پس از استقرار و روانه کردن توپ بسمت دشمن و اجرای آتش دقیق و موثر فرماندهان توپخانه ارتش در محل استقرار ما حضور پیدا کردند و پس از مشاهده چگونگی عملکرد ما و اطمینان از دقت عمل و حفظ سلامتی خدمه توپ که در سنگرهای امن و مستحکم و در بین منازل مستقر بودیم. دستور دادند که. یک قبضه دیگری نیز از همان آتشبار بصورت مامور با خدمه مربوطه جهت تقویت ما اعزام گردد که با اینکار دومین اتشبار ما ابتدا با استعداد دو قبضه ۱۰۵ راه اندازی شد و پس از عملیات فتح المبین دو قبضه ۱۲۲ م م نیز به این آتشبار اضافه گردید  و یک آتشبار  مرکب و متشکل از دو قبضه ۱۰۵ و دو قبضه ۱۲۲ میلیمتری تشکیل گردید و در عملیات بیت المقدس با دو آتشبار ۱۵۵ و ۱۰۵ وارد عمل شدیم .
پس از اتمام عملیات بیت المقدس در عملیات رمضان نیز بعنوان پشتیبان لشکر حضرت رسول با استعداد چهار قبضه وارد عمل شدیم

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته .


***************

2-در خصوص چگونگی آموزش در توپخانه:

 در سالهای آغاز جنگ سوال فرموده بودند .
باید بعرض برسانم که کار بسیار به سختی و بیشتر بصورت رابطه ای بین نیروهای مستقر در منطقه صورت می‌گرفت .


از آنجاییکه کارها در ارتش بصورت بسته انجام میشد و تمام مراحل کار میبایست با دستور مافوق انجام گیرد  ارتباط  بر قرار کردن ما با فرماندهان اتشبارهای مستقر در منطقه جهت آموزش دیدن بسختی صورت می‌گرفت .
ما برای اثبات توان کاری خود جهت جلب نظر فرماندهان مافوق ناچار بودیم ابتدا فرماندهان مستقر در منطقه جنوب را به مقر خود دعوت کنیم تا از نزدیک شاهد کار ما هم درمرحله خدمه و فرمانده قبضه و هم هدایت آتش و همچنین تسلط تیم دیدبانی ما بر مواضع دشمن باشند . پس از جلب اعتماد آنها بود که دستور آموزشهای تکمیلی به ما را به اتشبارهای ارتش میدادند و با ایجاد ارتباط اولیه و آشنا شدن با فرماندهان آتشبار ها و نیروهای هدایت آتش و تطبیق آتش بقیه کارها را بصورت دوستانه گاهی با بده بستان .... انجام می‌دادیم ....
البته نا گفته نماند که از همان آغاز وجود نیروهای  حزب اللهی در ارتش چه در قالب نیروهای وظیفه و چه در قالب نیروهای کادر کمک بزرگی به ما میکرد و آنها تنها بدنبال گرفتن مستمسکی و مجوزی جهت همکاری با ما بودند .
ار تباطات اولیه ما با فرماندهان ارتش طی مراوداتی که بین فرماندهان وقت سپاه خرمشهر( شهید جهان آرا و شهید دکتر عبد الرضا موسوی) و فرمانده یگان سلاح سنگین سپاه خرمشهر ( سردار حسنعلی سواریان ) که همگی از موسسان سپاه خرمشهر و از دوستان صمیمی با هم بودند صورت می‌گرفت و شهیدان جهان آرا و دکتر موسوی با مکاتباتی که با ستاد فرماندهی جنگ در آبادان که در طبقه زیر زمین بانکی در آبادان مستقر بود داشتند برادر سواریان را بعنوان نماینده خود معرفی می‌نمودند و از آنجا به بعد تلاشهای برادر سواریان بود که به نتیجه می‌رسید و ما را جهت آموزش به اتشبارهای ارتش مستقر در منطقه معرفی میکردند .
از جمله مکانهایی که بنده بیاد دارم که با هماهنگی جهت آموزش معرفی شده ام این چهار یگان زیر می‌باشد .
۱_ آموزش کار با پلاتینگ برد و خطکش تیر هدایت آتش ادوات در  مقر خمپاره مستقر در حاشیه اروند در منطقه البوناجی جزیره آبادان . در سال ۵۹
۲_ آموزش تکمیلی هدایت آتش نزد فرمانده ادوات قوچان مستقر در منطقه ( بنام سروان باقری )در بهار سال ۶۰
۳_ آموزش تفاوتهای بین هدایت آتش ادوات و توپخانه در آتشبار توپخانه ۱۰۵ میلیمتری مستقر در پشت بیمارستان طالقانی آبادان  در سال ۶۰
۴_ آموزش تطبیق آتش سلاح سنگین در آتشبار توپخانه ۱۳۰ میلیمتری و کاتیوشای ارتش مستقر در منطقه خسرو آباد جزیره آبادان .

در ادامه بحث آموزش در توپخانه سپاه خرمشهر باید بعرض دوستان برسانم در زمانیکه سردار شهید حسن تهرانی مقدم بدستور مقامات مافوق دستور تشکیل توپخانه در سپاه را دریافت نمودند و کار خود را آغاز کردند ما از نظر آموزش تقریبا به حد کفایت آموزش رسیده بودیم و ایشان  هم در باز دید میدانی خود از آتشبار در حین اجرای آتش ما و بر رسی چگونگی عملکرد خدمه و فرمانده قبضه ها و تیم هدایت آتش و چگونگی ارتباطات مخابراتی بین هدایت آتش و قبضه ها بصورت باسیم و همچنین ارتباط با تیمهای دیدبانی بصورت بیسیم متوجه تسلط کافی ما بر امور توپخانه شدند و پس از تکمیل بازدید بنده را به گوشه ای کشاند و دستش را بر سینه گذاشت و نفس عمیقی کشید و این جمله را فرمود. ( الان مطمئن شدم که سپاه هم میتواند بصورت مستقل توپخانه داشته باشد ) .
پس از آن بود که برای راه اندازی یک آتشبار توپخانه برای سپاه دزفول متشکل از توپ‌های غنیمتی ۱۲۲ میلیمتری بدست آمده از عملیات فتح المبین برنامه ریزی کرده و یک گروه ده نفره از برادران دزفول را جهت دیدن آموزش توپخانه به خرمشهر اعزام نمودند .
بنده و سردار سواریان آن ده نفر را به سه گروه تقسیم نمودیم . گروهی که غالبا دارای دیپلم ریاضی بودند  زیر نظر بنده به آموزش هدایت آتش مشغول گردیدند .گروه دوم در کنار قبضه های ۱۰۵ و ۱۲۲ کار خدمه و فرمانده قبضه را آموزش دیدند و گروه سوم زیر نظر برادر صاحب عبود زاده به کار دیدبانی مشغول شدند .
پس از اتمام دوره آموزشی آن برادران به دزفول باز گشته و تا آنجاییکه اطلاع دارم نسبت به راه اندازی توپخانه دزفول اقدام نمودند که سر آغاز تشکیل توپخانه لشکر هفت ولی عصر و توپخانه ۶۴ الحدید گردید .
بعدها مطلع شدم که تعدادی از آن ده نفر  برادران عزیز در عملیات‌های مختلف به شهادت رسیده اند .
روحشان شاد
از جمله آن برادران که هم اکنون در قید حیات هستند سردار حکوکی می‌باشند که مدتی فرماندهی الحدید را بعهده داشتند .

*********************

 
3-در خصوص تشکیل تیم دیدبانی

 باید گفت که  از همان روزهای آغاز جنگ شهری در مقاومت ۴۵ روزه خرمشهر بنا به ضرورت سر گروه ما برادر صاحب عبود زاده بعهده داشت .  
در آن زمان همگی ما با حمل تفنگ و بعضاً از پی جی در محله های مختلف شهر با نیروهای بعثی در گیر بودیم و تفکیک وظایف وجود نداشت . برای کشف موقعیت دقیق دشمن بر بالای بام خانه ها می‌رفتیم و گاهی فاصله ما تا دشمن در حد عرض یک خیابان و یا طول یک کوچه بود . کار دیدبانی گروه ما معمولا توسط برادرمان صاحب عبود زاده صورت می‌گرفت که با بالا رفتن از ساختمانها گاهی بدون دور بین و گاهی با دوربین دوچشمی که در اختیار داشت صورت می‌گرفت .
پس از سقوط قسمت شمالی شهر و انتقال باقیمانده  نیروهای رزمنده  در شهر به قسمت جنوبی رودخانه کارون یا همان محور پدافندی کوتشیخ و محرزی دیگر رویت نیروهای دشمن با چشم معمولی براحتی میسر نبود و استفاده از دوربین برای دیدبانی امری ضروری بود .
در آن زمان خمپاره های ۱۲۰ و ۸۱ میلیمتری  را ابتدا در زیر پل فلزی و در محوطه جگریها در کنار پل مستقر نمودند و پس از ضربه خوردن با فاصله چند صد متری از ساحل در خانه ها از جمله خانه پدری بنده مستقر گردیدند . برادران ( صاحب عبود زاده و طاها جمیلی راد و عبدالله خباری و برادر جانباز کریم رویی زاده  در چند نقطه و در زمانهای مختلف شبانه روز به کار دیدبانی مشغول بودند .
برادر رویی زاده در حین دیدبانی دچار اصابت خمپاره دشمن واقع گردید و پای ایشان قطع  و به تهران اعزام گردید.
برادران جمیلی و خباری به کار دیدبانی در کنار برادر صاحب عبود زاده ادامه دادند و تمام هماهنگی‌ها و برنامه ریزی ها جهت دیدبانی را برادرمان صاحب انجام میدادند .
با ساختن سکوهای سیمانی جهت استقرار ثابت تفنگهای ۱۰۶ میلیمتری و استفاده از آنها بصورت تیر منحنی که آنهم از ابتکارات برادران رزمنده خرمشهر است و میبایست در مبحثی جدا گانه به آن پرداخته شود . کار دیدبانان مضاعف شد و بعضی از اهداف دشمن را با خمپاره و تیر منحنی قائم مورد اصابت قرار میدادند و بعضی دیگر از اهداف را مانند سنگر های تیربارچیان دشمن در ساحل کارون را با تفنگ ۱۰۶ و بصورت تیر منحنی کشیده مورد اصابت قرار میدادند .

با گسترش نیروهای دشمن در خرمشهر و استقرار توپخانه در بیابان‌های پشت پادگان دژ دیگر خمپاره ها و تفنگهای ۱۰۶ متری ما قادر به اجرای آتش بر روی آن اهداف نبودند و با گزارشاتی که از تیمهای دیدبانی به ما می‌رسید متوجه شدیم که دشمن عمده مقرهای خود را دور از  تیر رس ما قرار داده و برای ضربه زدن به دشمن میبایست فکری دیگر نمود تا بتوانیم با برد بیشتر اهداف دور تر دشمن را هم زیر آتش خود. داشته باشیم  لذا جرقه داشتن توپخانه از همان زمستان سال ۵۹ در اذهان ما زده شد .
برای رسیدن به این هدف بار ها به مسیولین آتشبارهای ارتش که در فاصله دوری از خط مقدم مستقر بودند مراجعه کردیم و از آنها خواهش نمودیم که توپ‌های خود را جلوتر آورده تا دیدبانان ما بتوانند با کمک همدیگر اهداف در عمق دشمن را مورد اصابت قرار دهند ولی هر بار با جواب رد مواجه می‌شدیم و آنها دلایلی برای خود می آوردند و تمایلی به این کار نشان نمی‌دادند تا آنکه عملیات ثامن آلائمه انجام گردید  و آن فرصت طلایی برای ما بوجود آمد و با انتقال توپ‌های غنیمتی هویتزر  به پشت خطوط پدافندی کوتشیخ و محرزی و روانه کردن آنها بر روی اهداف مورد نظرمان توانستیم به هدف خود برسیم و جشن شادی را با کوبیدن اهدافی همچون ( پل نو ) ( محل استقرار توپخانه دشمن در پشت پادگان دژ )  ( منطقه پلیس راه خرمشهر ) و چندین هدیف ریز و درشتی دیگر گرفتیم .
با راه اندازی توپخانه کار دیدبانان هم به همان نسبت اضافه گردید و  برادران  دیگری نیز به تیمهای دیدبانی اضافه شدند .
شهید علی دنیابین که در نهایت در سمت فرمانده آتشبار در روزهای پایانی جنگ در تک دشمن به جزایر مجنون به شهادت رسید از جمله کسانی بود که به تیمهای دیدبانی اضافه گردید .
شهید مسعود صالحه زاده آن جوان خوش فکر و با استعداد نیز از جمله دیدبانان توپخانه بود که در نهایت در حین دیدبانی و اصابت ترکش به مغزشان پس از ۲۲ روز به شهادت رسید .


عکسی که توسط دیدبانان توپخانه سپاه خرمشهر از خرمشهر در حال اشغال در سال ۶۰گرفته شده


نفر اول سمت چپ شهید اسماعیل خباری است که در هنگام انفجار و مجروحیت برادر صاحب عبود در کنار ایشان بودند .
نفر دوم مصطفی اسکندری که در بیمارستان ساسان تهران به ملاقات آنان رفته بودم
نفر سوم حاج محمد عبود زاده  برادر بزرگتر حاج صاحب است که ایشان نیز از رزمندگان و ادواتچی سال اول جنگ می‌باشند .
نفر چهارم رزمنده جانباز عادلپورکاویان که ایشان نیز در هنگام انفجار قبضه در صحنه حضور داشتند


و این هم همان قبضه ایست که در لحظه شلیک  گلوله درون آن منفجر شده ولی بلطف خدا هر سه نفر حاضر در صحنه زنده مانده اند و این از نوادر اینگونه پیشامدها است و بیشتر به معجزه شبیه است


******************

4-نقش توپخانه سپاه خرمشهر در عملیات بیت المقدس


پیش از آغاز این عملیات  توپخانه سپاه خرمشهر با تحویل گرفتن و اضافه نمودن دو قبظه توپ ۱۲۲ میلیمتری غنیمتی از عملیات ثامن الأمه  بدستور برادر شهید حسن مقدم با استعداد هشت قبضه ( ۴قبضه ۱۵۵ و ۲ قبضه ۱۰۵ و ۲ قبضه ۱۲۲) و در اختیار داشتن مهماتی نسبتا زیاد آمادگی خود را جهت مشارکت در عملیات به فرماندهان اعلام نمود .

پس از آماده سازی قبضه ها و ذخیره مهمات کافی جهت ورود به عملیات از آنجاییکه مقر ما در نزدیکترین فاصله ممکن با دشمن قرار داشت (فاصله نقطه استقرار ما تا خط مقدم دشمن تنها ۲۲۰۰ متر بود ) و به سبب بومی بودن دیدبانان و هدایت اتش خبره  ما قادر بودیم تمام قسمت شمالی شهر را که در اشغال دشمن بود زیر آتش خود داشته باشیم لذا نقاط مهم و پر تردد دشمن در ثبت تیر شده و در روز آغاز عملیات با آمادگی کامل وارد عمل شدیم

در مرحله اول و دوم عملیات بیت المقدس نیروهای عراقی مستقر در بیابان‌های شمال خرمشهر و جاده اهواز خرمشهر از دسترس توپخانه خرمشهر که در کوتشیخ مستقر بود خارج بودند و تنها نیروهای مستقر در شهر و تا حدودی بیابان‌های شمال پادگان دژ در تیر رس ما بودند ولی با شکست دشمن در مرحله های اول و دوم عملیات در بیابان‌های شمال شهر و فرار یگانهای دشمن بعثی به درون شهر  طبیعتاً نیروهای مستقر در شهر  متراکم تر شده و اکنون عمده نیروهای دشمن در تیر رس ما قرار گرفته بودند .
از طرفی دیگر تنها راه ارتباطی باقی مانده دشمن که نیروهای مستقر در شهر را از طریق جاده پل نو - شلمچه به بصره متصل می‌نمود قبل از شروع عملیات در تیر رس ما بوده و بر روی چند نقطه حساس این مسیر  بخصوص میدان کشتارگاه خرمشهر که تقاطع جاده کمربندی خرمشهر و جاده اهواز خرمشهر بود و همچنین نقطه شروع مسیر جاده شلمچه  و پل حساس نصب شده بر روی نهر فیلیه در کنار پل نو ثبت تیر دقیق داشتیم.
اکنون ضربه زدن به دشمن برای ما کاملا آسانتر شده بود و با ورود نیروهای کمکی عراقی به درون شهر جهت حفظ آن به دستور صدام لعین باز هم تراکم نیروها به حد اعلای خود رسیده بود. اکنون دیگر هر کجای شهر را میکوبیدیم برای ما هدف بود و ضربات مهلکی بر نیروهای دشمن وارد میشد .
تسلط دیدبانان تیز بین ما از چند دیدگاه مرتفع در محورهای کوتشیخ و محرزی  بخصوص دیدگاه (هتل رود کنار) و دیدگاه منبع آب که نزد ما به ( دیگ رستم ) معروف بود باعث شده بود که ما بخوبی سردرگمی و حیرانی دشمنان را جهت پیدا کردن راه فرار در هنگام اجرای آتش توپخانه  شاهد باشیم و در گزارشات تیمهای دیدبانی که الحق و الانصاف در آن روزها سنگ تمام گذاشته و بصورت شبانه روزی در دیدگاهها حضور داشتند و شیفت عوض میکردند ثبت و ضبط جزییات وقایع اتفاق افتاده را بخوبی به انجام رساندند .
در خاتمه این قسمت جا دارد که از حمایت‌های بی حد و حساب سرگرد زندیه که در آن زمان معاونت فرماندهی توپخانه های ارتش محور جنوب ( از فکه تا فاو ) را بعهده داشتند در تامین مهمات مورد نیاز به هر مقدار که لازم بود یادی کرده باشم . ایشان چند ماه قبل از آغاز عملیات با حضور در کنار دیدبانان ما در دیدگاه دیگ رستم و مشاهده تسلط دیدبانان ما بر مقرهای مهم دشمن و درک موقعیت حساس محل استقرار ما وعده هر نوع همکاری را به ما دادند و الحق. والانصاف به وعده خود بخصوص در تامین مهمات و قطعات یدکی مورد نیاز ما همکاری لازم را بعمل آوردند .
اگر زنده است خداوند حفظشان کند و اگر به شهادت رسیده اند خداوند ایشان را با شهدای صدر اسلام محشور فرماید انشا الله

پس از انجام عملیات مرحله سوم در تاریخ ۱۹خرداد ۶۱ و رسیدن یگانهای عمل کننده خودی از جبهه شمالی به حومه شهر  و تصرف روستاهای حاشیه شهر از جمله عرایض و مندوان و حفار غربی و... حالا دیگر تمام نیروهای باقی مانده دشمن بدون استثناء در شهر محاصره شده ودر تیررس آتشبار های ما قرار گرفته بودند .
در فاصله بین بیستم اردیبهشت الی سوم خرداد  سال۶۱ هم ادوات تیپ ۲۲ بدر و هم ضد زره تیپ  با تمام توان از جبهه شمالی نیروهای دشمن را زیر آتش داشتند و هم یگان سلاح سنگین سپاه خرمشهر اعم از ادوات و ضد زره و توپخانه که قبل از آغاز عملیات برای خود سنگرهای مستحکمی در محل استقرار تهیه ودر آنها مستقر شده بودند  با روحیه ای بسیار بالا امان از دشمن بریدند و نقطه به نقطه شهر خرمشهر را به قتلگاه نیروهای بعثی تبدیل نمودند .
برای گواه بر این مدعای بنده بد نیست در اینجا خاطره ای را که  فرمانده یکی از تیپ‌های لشکر المهدی بمناسبت سوم خرداد در صدا و سیما نقل فرمودند برای شما نقل نمایم .
ایشان می‌فرمودند  در روز سوم خرداد که تیپ ما ماموریت ورود به شهر از ناحیه کمربندی و پادگان دژ را بعهده داشت  با صحنه هایی مواجه شدیم که برای ما غیر قابل تصور بود . ایشان می‌فرمودند در محل تقاطع جاده کمربندی و جاده پادگان دژ صحنه های مشاهده نمودم که تا کنون راز آن برای من کشف نشده است .در آنجا دهها خودرو سوخته و صدها جنازه عراقی بر زمین افتاده را مشاهده کردم بدون اینکه ما در آنجا درگیری با دشمن داشته باشیم ؟! با توجه به اینکه تیپ ما اولین یگان عمل کننده در آن محور بود فقط میتوانم دو گزینه را برای خودم  تصور کنم که گزینه اول آن است که دو یگان عمده از دشمن در آنجا با هم در گیر شده اند و اینهمه تلفات بر زمین باقی مانده است . و گزینه دوم آنکه ملائکه به یاری ما آمده اند و قبل از ورود ما به شهر دشمنان ما را نابود کرده اند......   این بود نقل قول آن فرمانده تیپ عزیز لشکر المهدی  از یکی از شبکه های صدا و سیما که بنده شخصا از طریق تلویزیون شاهد آن بوده ام  و بدقت به سخنان ایشان گوش میدادم
 و اما واقعیت امر چیست ......
همانطور که در قسمت‌های قبل اشاره نمودم یکی از نقاط ثبت تیر شده  حساس که هم هدایت آتش و هم تطبیق آتش سلاح سنگین سپاه خرمشهر اعم از ادوات و ضد زره و  هر دو آتشبار توپخانه روی آن حساس بوده اند و بطور واضح کثرت تردد خودروهای حامل نفرات دشمن که در حال جابجائی بودند همین نقطه ای است که آن فرمانده تیپ بزرگوار به آن اشاره فرموده بودند و حتی دقیقا بیاد دارم که دیدبانان ما چگونگی ورود نیروهای خودی از سمت پلیس راه و جاده کمربندی بسوی این نقطه را در حالی که ما مشغول اجرای آتش دقیق بر ان نقطه بودیم دیدبانان هم از محور جنوبی و هم از محور شمالی این گزارش را به ما داده بودند و بنده و برادر بزرگوارمان سردار حسنعلی سواریان که در آن موقع دائما با فرماندهی تیپ و قرار گاه در ارتباط بودند توقف اجرای آتش را قبل از ورود نیروهای خودی به منطقه داده بودیم .
برادران تیپ لشکر المهدی زمانی به محل رسیدند که ما   آتش تهیه را متوقف کرده بودیم و برای ما کاملا طبیعی بود که دشمن میبایست اینهمه تلفات در نفرات و  ماشین آلات داده باشد و وپس از ورود ما به شهر هم دیگر برادران ما به محل مورد نظر مراجعه و از نزدیک شاهد صحنه بودند .
علاوه بر آن بنده خود یک روز بعد از تصرف شهر بطور اتفاقی در کوی طالقانی خرمشهر گذری داشتم بر یکی از اورژانسهای دشمن که مملو از جنازه هایی بود که در اثر جراحت های شدید با ترکش از ناحیه سر و صورت و‌دیگر نقاط بدن.‌ بر روی برانکارد ها بر روی زمین مانده بودند و علاوه بر مملو بودن داخل ساختمان اورژانس از کشته ها  بقیه جنازه ها را در محوطه خیابان جلوی درب اورژانس در خیابان رها کرده بودند و کاملا مشخص بود که این کشته ها مربوط به دو روز قبل از تصرف خرمشهر عزیز است که جاده شلمچه در دست نیروهای ما قرار گرفته بود و عراقیها امکان انتقال زخمیها و جنازه ها به بصره را نداشتند .
عکس آن اورژانس همان زمان در جراید منتشر گردید .

____
 برادر کوچک جمع توپخانه سپاه  
حاج مصطفی اسکندری پور
۰۹۱۶۶۱۸۳۰۵۲


والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته .

****************

5-تفنگ ۱۰۶=توپ ۱۰۶
پس از سقوط قسمت شمالی خرمشهر بدست دشمن بعثی و تشکیل خطوط پدافندی در ساحل جنوبی رود کارون در محورهای کوتشیخ و محرزی کلیه نیروهای باقیمانده سپاه خرمشهر اعم از نیروهای پیاده و نیروهای پشتیبانی رزم موقعیت جدید خود را بخوبی درک کرده و با استفاده از سلاح‌های موجود و با ابتکاراتی خلاقانه توانستند حداکثر استفاده از این سلاحها را بنمایند و با تغییر نوع کاربری بعضی از سلاحها نظیر تفنگ ۱۰۶ میلیمتری ضربات جبران ناپذیری را بر دشمن بعثی مستقر در ساحل شمالی رود کارون وارد نمایند .
همانگونه که استحضار دارید سلاح تفنگ ۱۰۶ جهت رویارویی با ادوات زرهی و خودرویی دشمن طراحی گردیده و عمده ماموریت این سلاح بصورت نصب بر روی خودرو و نشانه روی مستقیم و شلیک بسوی هدف ساخته شده است .
پس از چهارم آبان سال ۵۹ که بنا بدستور مقامات بالا  باقیمانده نیروهای باقیمانده در شهر به قسمت جنوبی منتقل گردیدند و نیروهای دشمن بعثی در ساحل شمالی خرمشهر در ساختمانهای مستحکم موجود در خیابان ساحلی خرمشهر مستقر شدند  اکنون دیگر امکان رویارویی تفنگهای ۱۰۶ با ادوات زرهی دشمن وجود نداشت .
از طرف دیگر برای کوبیدن سنگر های مستحکم دشمن در ساختمانهایی نظیر  بانک ملی ،  دادگستری ، کلینیک بهبهانی و ساختمان کشتیرانی آریا که همگی ساختمانهایی چند طبقه و مستحکم بودند دیگر تیر بار و آر پی جی و نارنجک تفنگی ما کار ساز نبودند لذا باید فکری نو بکار برده میشد .
تنها راه رو در روی ما استفاده از سلاح سنگین و نیمه سنگین بصورت تیر منحنی عمودی و تیر منحنی کشیده بود .
در ابتدای کار با استفاده از خمپاره های ۸۱ و ۱۲۰ میلیمتری موجود  تلاش ما بر مبنای کوبیدن سنگرهای دشمن از بالا بود لذا دشمن هم متوجه موضوع شده ومعمولا بالاترین طبقه ساختمانها را رها میکرده و در دومین طبقه نسبت به بالاترین طبقه مستقر می‌گردیدند .
در اینجا دیگر تاثیر شلیک خمپاره های ما کم اثر شده بود و دشمن در زیر دو سقف بتنی محکم مستقر میشد تا از آتش خمپاره ها در امان بماند.  با جلساتی که بین دیدبانان و هدایت آتش ادوات و ضد زره منعقد میشد که معمولا بصورت گعده های شبانه و در مقرهای محل استراحت  صورت می‌گرفت و بحثهایی در زمینه چگونگی تاثیر بیشتر و ضربات بیشتر بر دشمن صورت می‌گرفت .
لازم بود که بتوانیم تک تک طبقات ساختمانهای مستحکم ساحل شمالی را مورد اصابت قرار دهیم .این کار با خمپاره امکان پذیر نبود . ارپی جی و نارنجک تفنگی هم که از روبرو شلیک میشد برای انهدام سنگرهایی که جلوی آنها با گونی‌های خاک مستحکم شده بودند قدرت کافی را نداشتند لذا میبایست سلاحی قویتر از ارپی جی و بصورت مستقیم و یا منحنی کشیده این ماموریت را انجام میداد .
تفنگ ۱۰۶ برای این ماموریت بسیار مناسب بود دوستان و همرزمان ما در ضد زره دست بکار شده و ابتکار ساختن سکوهای سیمانی را در دستور کار خود قرار دادند و با ساختن چند سکو تفنگهای را بصورت ثابت نصب کرده و با بکارگیری میله های شاخص خمپاره و تعیین محل اهداف دشمن به نسبت شاخصها و با ابتکاراتی خلاقانه توانستند این ماموریت را به نحو احسن انجام نمایند .
از آن روزها به بعد دیدبانانی که در دیدگاههای مرتفع حضور پیدا میکردند همزمان هم در خواست آتش از خمپاره ۱۲۰ و هم در خواست آتش از ۱۰۶ می‌نمودند و سنگرهای دشمن را همزمان هم با آتش منحنی قائم و هم با آتش منحنی کشیده مورد اصابت قرار میدادند و موفق شدیم که اکثر سنگر های تیر بار چی ها و از پی جی زنهای دشمن را خفه کنیم .
خبرها و گزارشاتی که توسط برادران اطلاعات عملیات  از زیاد شدن تلفات دشمن در آن ایام به ما می‌رسید  ما را بر ادامه این راه بسیار مصمم تر ساخت .
ولی به این مقدار قانع نبودیم و همواره بدنبال دسترسی به سلاح سنگینی قویتر و با بردی بیشتر بودیم که الحمد لله این آرزوهای ما در عملیات ثامن آلائمه محقق گردید و به انواع توپها دسترسی پیدا کردیم .

استفاده از تفنگ ۱۰۶ بعنوان توپ  باعث گردید که  برادران خمپاره با تفاوتهای کار بین ادوات و توپخانه بیشتر آشنا شوند .  محل استقرار  سکوهای ۱۰۶ در فاصله چند صد متری مقر خمپاره بود و خدمه هر دو مقر دائما با هم در ارتباط بودند. بخصوص دوست بودن و برادر بودن بیشتر برادران هر دو مقر باعث تشدید این رفت و آمدها میشد برای نمونه  شهید عبدالحسین کاظمی که بین برادران به عمو عبدالحسین معروف بود و الحق و الانصاف معلم معنوی و اسوه اخلاقی برای ما بود  ایشان فرمانده قبضه ۱۲۰ در واحد خمپاره بود  و همزمان برادر کوچکتر وی شهید مرتضی کاظمی  فرمانده قبضه ۱۰۶ در مقر  ضد زره بود .
ترددهای مکرر باعث شده بود که برادران هر دو مقر با نحوه کار همدیگر آشنا شوند و زمینه آشنایی و تسلط بر کار توپخانه از همان  زمستان سال ۵۹ و تابستان ۶۰ در سپاه خرمشهر بوجود آید بطوری که پس از راه اندازی توپخانه سپاه خرمشهر  در پاییز ۶۰ بیشتر برادران اعم از دیدبانان و هدایت آتش و خدمه با چگونگی  کار توپخانه آشنایی داشتند .

پس از راه اندازی چند قبضه تفنگ ۱۰۶ و وارد نمودن ضرباتی موثر بر نیروهای دشمن آنان نیز از پای ننشسته و بدنبال کشف  محل استقرار این آتشبار جدید الاحداث بودند .
 در هنگام اجرای اتش برادران ۱۰۶ دشمن نیز متقابلاً جهت خاموش کردن آتشهای ما بر روی کل منطقه اطراف اجرای آتش می‌نمود .
 با بر رسی موضوع برادران متوجه دو نقطه ضعف در کار  خود شدند . یکی مربوط به شلیکهای شبانه و دیگری مربوط به شلیکهای روزانه بود . میبایست برای رفع این دو نقیصه فکری میشد و راه حلی
اندیشیده میشد تا دشمن نتواند جای دقیق قرضه ها را کشف نماید.
در شلیکهای شبانه آتش دهانه و آتش عقبه قبضه ها که در فاصله نسبتا کمی از خطوط دشمن بود برای دشمن قابل رویت بود .
در خصوص شلیکهای روزانه هم که رویت آتش دهانه تقریبا غیر ممکن بود از روی آن گرد و خاکی زیادی که از پشت قبضه ها در هنگام شلیک به هوا بلند میشد دشمن می‌توانست محل دقیق استقرار توپها را کشف کند .
راه حل چیست ؟؟

دومین معضلی که وجود داشت. بلند شدن بیش از حد گرد و خاک  در اثر آتش عقبه در هنگام شلیک  بود.برای آنهم میبایست فکری میشد .
در اینجا مهندسی سپاه خرمشهر وارد عمل شده و با حفر چاله ای نسبتا بزرگ  پشت سر هر قبضه و پر کردن آن با تانکر آب حوضچه ای پر آب پشت هر قرضه تشکیل میدادند تا آتش عقبه مستقیما با آب برخورد نماید و هیچگونه گرد و خاکی به هوا بلند نشود .



پس از ساختن سکوهای ۱۰۶ بمنظور جلوگیری از رویت آتش دهانه قبضه در شلیکهای شبانه برادران مبادرت به دیوار چینی با صندوقهای مهمات در دو طرف قبضه نمودند تا دشمن که در دو طرف مقر قرضه ها حضور داشت نتواند آتش دهانه را رویت نماید . پس از مدتی بجای جعبه های مهمات از دیوارهای بتنی استفاده گردید


و این هم همان قبضه ایست که در لحظه شلیک  گلوله درون آن منفجر شده ولی بلطف خدا هر سه نفر حاضر در صحنه زنده مانده اند و این از نوادر اینگونه پیشامدها است و بیشتر به معجزه شبیه است



نفر اول سمت چپ شهید اسماعیل خباری است که در هنگام انفجار و مجروحیت برادر صاحب عبود در کنار ایشان بودند .
نفر دوم مصطفی اسکندری که در بیمارستان ساسان تهران به ملاقات آنان رفته بودم
نفر سوم حاج محمد عبود زاده  برادر بزرگتر حاج صاحب است که ایشان نیز از رزمندگان و ادواتچی سال اول جنگ می‌باشند .
نفر چهارم رزمنده جانباز عادلپورکاویان که ایشان نیز در هنگام انفجار قبضه در صحنه حضور داشتند

***************************
6-آتش دهانه

صحبت از آتش دهانه شد  بیاد خاطره ای از دوران خدمت در توپخانه افتادم که بد نیست در اینجا برای دوستان باز گو نمایم ..
 بنده در طول هشت سال دفاع مقدس هشت نوبت  بسختی مصدوم شدم که هر یک در جای خود مهم است و در اینجا میخواهم  یک نوبت را که مستقیما با توپخانه مرتبط است بیان نمایم .
پس از عملیات فتح المبین دوقبضه توپ ۱۲۲  از غنایم به  مقر ما منتقل گردید .
با توجه به اینکه تا آن زمان ما فقط با توپ‌های آمریکایی آشنایی داشتیم و اولین بار بود که می‌خواستیم با یک توپ روسی کار کنیم تصمیم گرفتیم که پیش از استفاده از توپ آنرا سرویس نموده و سپس بکار گیری نماییم .
 پس از سرویس و اماده کردن مهمات و گلوله گذاری بنده به سایر دوستان گفتم شما همگی از اطراف قرضه دور شوید و با کشیدن طناب از فاصله دور شلیک کنید ولی بنده جهت روئیت  چگونگی حرکت ( عاید- دافع ) در فاصله کمی در کنار توپ ایستادم و دستور شلیک را دادم .

چشمانم را دقیقا بسمت عاید دافعها  دوخته بودم که دیگر نفهمیدم چی شد .... یک قدرت زیادی همراه با گرمای شدید مرا از جای بلند کرده و چند متر دور تر از قبضه پرتاب نمود . سایر دوستان بطرف من دویدند و مرا از روی زمین بلند کردند .
من هم که احساس سوزش شدیدی در صورت و سینه خود احساس میکردم  دستی به سر و صورت خود کشیدم دیدم که تمام موهای سر و صورت و حتی موهای ابروهایم  کنده شده و بصورت پودر سیاهی در کف دو د ستانم قرار داشت .
تا آن لحظه هم هنوز متوجه اصل موضوع نشده بودم ولی دوستانی که در فاصله نسبتا دوری از قرضه ایستاده بودند گفتند که در لحظه شلیک  آتشی که از دهانه توپ خارج شد بجای اینکه مانند توپ‌های ۱۵۵ و ۱۰۵ به سمت جلو برود دقیقا آتش به عقب آمده و تو را از زمین بلند کرده و پرتاب نمود .
در آنجا بود که متوجه شدم بر سر قبضه توپهای روسی  بر خلاف توپ‌های آمریکایی قطعه ای اضافه شده ( شعله پخش کن ) .حتی تصورش را هم نمی‌کردم که قدرت آتش دهانه آنقدر باشد که مرا از زمین کنده و چند متر آنطرف‌تر پرتاب نماید تا اینکه به قول معروف با تمام و جود و با پوست و گوشی و موی خود آنرا احساس نمودم .
جالبتر اینکه زیر پیراهنی را که بر تن داشتم در اثر شدت آن آتش که بصورت فلش بود  نسوخته بود ولی بصورت رشته رشته از بالا به پایین پاره شده بود که تا به امروز هم دلیل این کار را نفهمیدم .





**********************

7-هدایت آتش هم شرقی و هم غربی !

با تشکیل دومین اتشبار در سپاه خرمشهر که تر کیبی از دو قبضه  توپ‌ ۱۰۵ آمریکایی  و دو قبضه از توپ ۱۲۲  روسی مشکلی در هدایت آتش برای ما بوجود آمد .
همانگونه که برادران استحضار دارند تمام محاسبات سیستم شرقی بر مبنای دایره ۶۰۰۰ میلیم  طراحی شده است در صورتی که محاسبات سیستم غربی بر مبنای دایره ۶۴۰۰ میلیمی  طراحی شده است .
این موضوع را بنده زمانی متوجه شده بودم که در عملیات طریق القدس چند قرضه خمپاره ۸۲ مم به غنیمت گرفته بودیم و می‌خواستیم در کنار خمپاره های ۸۱ از آنها استفاده کنیم .
طراحی میز هدایت آتش و تهیه کالک طرح تیر و رسم قطاعها. هم برای قرضه های شرقی و هم برای قبضه های غربی در یک جا کار ما را مشکل کرده بود .
لازم بود در هنگام اعمال تغییرات جهت تصحیح تیر به هر دو روش شرقی و غربی کار میکردیم .

مشکل دیگری هم که در عمل با آن مواجه شدیم این بود که بنده گاهی اوقات بدون استفاده از ابزار هدایت آتش و تنها با محاسبات ریاضی با استفاده از علوم  جبر و مثلثات زوایا و طول اضلاع مثلث های تشکیل شده بین سه نقطه ( محل قبضه و محل  دیدگاه و نقطه هدف ) را از روی مختصات پیدا کرده و با محاسبات ریاضی دقیق فاصله قبضه تا هدف و همچنین سمت و گرا ها را استخراج میکردم .
در آن محاسبات متوجه شده بودم که دایره حقیقی بر اساس میلیم  نه شش هزار سیستم شرقی صحیح است  و نه  شش هزار و چهار صد سیستم غربی .
کشف این موضوع هم مشکل مارا مضاعف کرده بود .
خوب بیاد دارم که از زمان کار با خمپاره با استفاده از ماشین حساب مهندسی و بکار گیری دستورات برنامه نویسی موجود بر روی آن ماشین حسابها فرمول‌هایی نوشته بودم که  تصحیحات را بسرعت عمل نموده و سمت را برای من مشخص میکرد .
به این صورت که با تغییر دادن ضلع مقابل مثلث زاویه و ضلع مجاور سریعا محاسبه میشد و نتیجه بر روی صفحه ظاهر میشد .

همانگونه که دوستان میدانند تعریف میلیم  بشرح زیر است ( زاویه  دید یک شئ  یک متری در فاصله یک کیلومتری )
با توجه به همین تعریف اگر ما محل استقرار خودمان  را در مرکز دایره ای با شعاع یک کیلومتر در نظر بگیریم  زوایای اطراف ما بر اساس میلیم و یا بهتر است  بگویم محیط دایره اطراف ما بر اساس متر بشرح زیر خواهد بود ( قطر × ۳.۱۴) یعنی ۲۰۰۰×۳.۱۴=۶۲۸۰ متر
یعنی در واقع  یک دایره کامل بر اساس میلیم میشود. ۶۲۸۰  میلیم
نیم دایره میشود ۳۱۴۰ و ربع دایره یا همان زاویه قائمه میشود ۱۵۷۰ وقتی که زاویه ۹۰ درجه بشود ۱۵۷۰ میلیم ، زاویه ۴۵ درجه ۷۸۵ میلیم خواهد شد زوایای کمتر از ۴۵ در جه که  هم در تیر منحنی کشیده و هم در تیر منحنی قائم در سلاح سنگین بیشتر  کاربرد دارند در واقع اعدادی با چند رقم اعشار خواهند شد و اینکار را مشکل خواهد کرد.
لذا به جهت سهولت کار در محاسبات نظامی در سیستم روسی. کل دایره را گرد به پایین کرده و عدد ۶۰۰۰ را که قابلیت تقسیم بهتری نسبت به ۶۲۸۰ دارد انتخاب نمودند ولی  در سیستم آمریکایی گرد به بالا کرده و عدد ۶۴۰۰ را  انتخاب نموده اند که بنظر بنده. عدد ۶۴۰۰ هم قابلیت تقسیم بهتری نسبت به ۶۰۰۰ دارد و هم با عدد واقعی ۶۲۸۰ نزدیکتر است .
تمام ابزار هدایت آتش سیستم غربی  و همچنین زاویه یاب فرماندهی بر پایه این اعداد طراحی گردیده است و این موضوع ما را در محاسبات دقیق ریاضی به اشتباه می اندازد و نتیجه محاسبه با آنچه که بر روی ابزار نوشته شده است تطابق نخواهد داشت .
تطبیق محاسبات ریاضی هم با سیستم شرقی و هم با سیستم غربی در یکجا و استخراج نتیجه ای واحد جهت اجرا مشکل کار ما در آن زمان بود .
در خاتمه این مبحث لازم میدانم به نکته ای نیز اشاره نمایم .
در زمان کار در هدایت آتش توپخانه گروهی علمی از تهران آمده بودند و در خصوص نحوه کار ما سوالاتی داشتند . بنده هم نظیر همین مباحث را با آنان در میان گذاشتم و مشکلات کارمان را هم توضیح دادم و همچنین. آن پروگرام‌هایی  را که بر روی ماشین حساب مهندسی نوشته بودم و توانسته بودم بدون استفاده از ابزار هدایت آتش هم گرا  و هم زاویه تیر و هم تصحیحات دیدبانان را بسرعت محاسبه نمایم به آنان نشان دادم که آنان از این کار استقبال کردند . پس از چند ماه متوجه شدم که دستگاهی شبیه ماشین حساب ساخته ( البته با حجم بزرگتر )و نمونه این برنامه را با کلمات فارسی ساخته بودند و در اختیار هدایت آتش آتشبار ها قرار میدادند  و تا جایی که بیاد دارم نام آن دستگاه را گذاشته بودند ( هادی)

*******************************
8-مأموریتهای حاج حسن به حاج حسن

پس از باز دید سردار حسن تهرانی مقدم و هیات همراه از آتشبار ۱۵۵ سپاه خرمشهر و اطمینان از توان کاری پرسنل این آتشبار از ما قول گرفتند که در راه اندازی توپخانه سپاه با ایشان همکاری نماییم . فرمانده سلاح سنگین سپاه خرمشهر  سردار حاج حسن سواریان هم قول مساعد به ایشان و هیات همراه دادند .
چند روز بعد عنوان اولین مأموریت  حکم ماموریتی به برادرمان حاج حسن سواریان دادند مبنی بر سرکشی به مناطق عملیاتی فتح المبین و همچنین پادگان کرخه اندیمشک و آمار گیری از کلیه غنایم مربوط به توپخانه و انبارهای  مهمات موجود در منطقه و تهیه گزارشی  در این خصوص و ارایه به ایشان .
برادرمان حاج سواریان هم با کمال میل این ماموریت را پذیرفته و بنده را هم بعنوان همراه با خود به منطقه بردند . چند روز پشت سر هم هر روزه ازصبح تا شب به محوری از منطقه عملیاتی مراجعه کرده و از ادوات جنگی موجود در منطقه و بخصوص توپ‌های غنیمتی جمع آوری شده در پادگان کرخه لیستی تهیه نموده و تحویل برادر مقدم دادیم .

در پایان جلسه قبلی و تصمیم به  راه اندازی واستفاده از توپ‌های ۱۲۲ میلیمتری غنیمتی باز هم شهید تهرانی مقدم از ما قول گرفتند که در سرویس و آماده سازی چند قبضه ۱۲۲ با وی همکاری کرده و نتیجه را به ایشان اعلام نماییم .
دومین حکم ماموریتی که از طرف قرار گاه بنام برادرمان حاج حسن سواریان صادر شد مبنی بر همین موضوع بود .
پس از باز گشت به خرمشهر و صحبت با برادران توپخانه قرار شد بنده به همراه چند تن از فرماندهان قبضه  جهت سرویس و راه اندازی توپهای ۱۲۲ راهی محل مأموریت شویم .
تصمیم سختی بود زیرا که ما تا به آن روز هیچگونه آشنایی با توپ‌های روسی نداشتیم و تنها با  توپ‌های  هویتزر آمریکایی کار کرده بودیم ولی بر خدا توکل کرده و این کار را پذیرفتیم .
چند بشکه بیست لیتری  نفت سفید  و‌گازوئیل و بنزین و همچنین  فرچه و برس و دیگر وسایل تنظیف پشت وانت گذاشته و بسمت اهواز براه افتادیم .
 اینبار محل مأموریت ما فرق میکرد . آدرسی که به ما داده بودند موقعیتی بود در چند کیلومتری جاده اهواز  ماهشهر در نزدیکی پادگان ( پرکان دیلم ) با هر زحمتی بود محل را پیدا کردیم . محلی تقریبا مخفی بین تپه های  شرق اهواز که برای نگهداری غنایم عملیات فتح المبین در نظر گرفته بودند و تعدادی از توپ‌های ۱۲۲ را به آنجا منتقل کرده بودند .
با نشان دادن حکم قرارگاه به مسؤل آن موقعیت اجازه ورود به محل به ما داده شد بلا فاصله به سراغ توپ ۱۲۲ رفته و کارمان را آغاز کردیم . به تصور اینکه کولاس این توپ هم مانند کولاس توپ‌های آمریکایی تنها از چند قطعه مانند پایه آتش و قفل آتش و... تشکیل شده به سراغ باز کردن و سرویس قطعات کولاس توپ رفتیم غافل از اینکه  تعداد قطعات توپ روسی خیلی بیشتر از توپ آمریکایی بود .
بنده نظارت بر کار دیگر برادران را بعهده داشتم . با توجه به آموزشهایی که  در دوران خدمت سربازی قبل از انقلاب دیده بودم و در خصوص نحوه تمیز کردن سلاح مانند  تفنگ ژ ۳  به ما یاد داده بودند عمل کردم و به دیگر برادران گفتم قبل از دست بکار شدن ابتدا ملافه ای را پهن کنید و از یک طرف ملافه شروع کنید و هر قطعه ای را که باز میکنید بترتیب پشت سر هم بچینید  تا در آخر کار بر عکس عمل کرده و آخرین قطعه را اول ببندیم و ...
دو تن از برادران مشغول اینکار شدند . به یکی دیگر از برادران هم گفتم که شما فقط به نحوه کار آنها نگاه کن و سعی کن همه چیز را خوب بخاطر بسپاری .
قطعات یکی پس از دیگری علی رغم پیچیدگی‌هایی که در هم داشتند باز شدن و پس از شستشو با گازوییل و .. بترتیب که گفته بودم چیده شدند و داخل لوله توپ هم با سمبه و فرچه و وسایل تنظیف بخوبی تمیز کاری شد و به دقت سالم بودن درون لوله توپ را هم بر رسی کردیم . حالا نوبت به بستن قطعات در جای خود بود و این سخت ترین مرحله کاری ما بود . برای اولین بار بود که بدون آموزش قبلی نسبت به جمع کردن وبستن قطعات توپ روسی اقدام میکردیم . الحمد لله برادران با زیرکی تمام کار خود را به نحو احسن انجام دادند و چند بار باز و بسته کردن کولاس را امتحان نمودیم .نواقصی مانند زاویه یاب و غیره را از روی توپ‌های دیگر باز کرده و قبضه  سر ویس شده را از هر نظر اماده  کردیم .
حالا دیگر نزدیک به غروب شده بود و می‌خواستیم قبل از تاریک شدن هوا از درستی کار خود مطمین شویم .
تا بتوانیم به جرات گزارش موفقیت خود را در این کار اعلام نماییم .
به برادران حاظر در محل گفتم که برای اطمینان میبایست یک گلوله بدون مرمی در توپ بگذاریم و شلیک کنیم  بدنبال گلوله گشتیم که متاسفانه هیچ مهماتی در محل نگهداری توپها نبود و گویا محل نگهداری مهمات را در جایی دیگر در نظر گرفته بودند . داشتیم از آزمایش کار خود منصرف می‌شدیم که فکری به نظرم رسید به برادران گفتم بروید و کولاس تک تک قبضه های ۱۲۲ را باز کنید و داخل آنها را نگاه کنید .حدس من درست بود در داخل یکی از توپها مسلح بود .وقتی گلوله را از توپ خارج کردند متوجه شدند که تنها پوکه خالی است و شلیک شده بود
چاشنی آن هم کاملا مشخص بود که ضربه خورده و شلیک انجام شده دیگر داشتیم واقعا مایوس می‌شدیم که باز هم فکری بنظرم رسید گفتم به سراغ بقیه توپها بروید و داخل آنها را بگردید . داخل یکی از قبضه های  ۱۵۲ من گلوله ای شلیک نشده پیدا شد آنرا نزد من آوردند چاشنی هر دو را اندازه گرفتم دیدم که کاملا با هم برابرند .
بخاطر اینکه آچار مخصوص باز کردن چاشنی نداشتیم
با استفاده از یک میخ و چکش هر دو چاشنی را باز کرده و چاشنی سالم را بر روی پوکه ۱۲۲ که قبلا شلیک شده بود بستم و یک بسته خرج هم از خرج‌های ۱۵۲ را درون پوکه ۱۲۲ گذاشته و پوکه بدون مرمی را درون قبضه ۱۲۲ گذاشته و به برادران دستور شلیک هوایی دادم .
بلطف خدا شلیک با موفقیت انجام شد و همگی برادران با صدای بلند صلواتی فرستادند . هنوز در اوج خوشحالی بودیم که دیدیم چند نفر از مسؤلین آن  مکان  سراسیمه و با آشفتگی فراوان بر سر ما ریختند و همگی با ناراحتی میگفتند که این صدای انفجار چی بود ,؟ کجا بود؟ چی شد ؟ کجا منفجر شد ؟ و.از اینگونه سوالات .وقتی که خونسردی ما را مشاهده کردند و ما به آنها توضیح دادیم که انفجاری در کار نبود و ما بودیم که شلیک کردیم . بدتر از پیش با ما دعوا کرده که شما موقعیت اینجا را بخطر انداختی. و نزدیک بود زاغه های مهمات منفجر شود. و از اینگونه حرفها و وقتی که جهت لوله توپ را به آنها نشان دادیم که والله بالله هیچ خطری متوجه جایی نیست . ما کارمان این است و... باز هم قانع نمی‌شدند . ما هم که کار خود را پایان یافته تلقی کردیم تمام وسایل خود را جمع آوری کرده و سوار بر ماشین شده و آن  مقر را ترک کردیم .
پس از اتمام ماموریت تنظیف و اجرای شلیک موفقیت آمیز با توپ  ۱۲۲  برادر بزرگوارمان فرمانده سلاح سنگین سپاه خرمشهر حاج حسن سواریان که  تمام مراحل کار را زیر نظر  ایشان انجام میشد  پس از جر  و بحث مفصلی که با مسؤلین آن موقعیت داشتند و شاکی بودن آنان از بابت اینکه چرا بدون هماهنگی و کسب اجازه از آنان مبادرت به شلیک نموده ایم  دستور ترک محل را داده و کلیه برادران سوار بر خودروها شده و بسوی اهواز براه افتادیم .
لازم به توضیح است که مدتی قبل از انجام این مأموریت ،در محل نگهداری مهماتهای غنیمتی از عملیات طریق القدس در محل سیلوی بتنی اهواز انفجاری رخ داده بود و علاوه بر انهدام سیلو تعدادی از کارگران و حاضرین در محل نیز به شهادت رسیده بودند و به همین دلیل فرماندهان وقت دستورات خاص امنیتی جهت جلوگیری از تکرار چنان فاجعه ای به برادران مسؤل زاغه مهمات داده شده بودند  و این امر نگرانی آنان را دو چندان کرده بود .
در هر صورت جهت ارایه گزارش کار مستقیما به محل استقرار   برادر شهید حاج حسن تهرانی مقدم  که در مدرسه ای در منطقه پاداد شهر اهواز بود  مراجعه کردیم ولی متاسفانه ایشان در محل حضور نداشتند و تنها  یک برادر ارتشی که افتخار آشنایی با ایشان را نداشتیم در آن روز در محل حضور داشتند .


در عملیات رمضان
########
پس از آزاد سازی کامل خرمشهر و ماموریت اعزام توپخانه ما به منطقه عملیاتی شلمچه  جهت پشتیبانی از یگانهای مستقر در حاشیه نهر خیین  و استقرار ما در آن منطقه و دفع چندین پاتک دشمن بعثی دستور پایان عملیات صادر شد و ما هم پس از چند روز مشارکت فعالانه در عملیات  بوسیله همان ماشینهای کمپرسی قلاب‌دار توپکش سریعا چهار عراده توپ را   بکسل کرده و به محل استقرار قبلی در کوتشیخ منتقل نمودیم .
( لازم به ذکر است که خود باز گشت به محل استقرار قبلی مشکلات عدیده ای برای ما داشت که برای جلوگیری از اطاله کلام از ذکر آنها صرفنظر میشود )
پس از باز گشت به خرمشهر در فکر مرخصی دادن به پرسنل جهت استراحت بودیم که دستور ماموریتی جدید به برادر حاج حسن سواریان صادر شد .
  اساس این ماموریت از فکر چه کسانی  نشأت گرفته و چه کسانی و یا چه تشکیلاتی این پیشنهاد را داده بودند بنده اطلاعی ندارم  .
.در هر صورت ماموریت  از جانب قرارگاه کربلا و با هماهنگی شهید تهرانی مقدم بود مبنی بر اینکه  توپخانه سپاه خرمشهر بعنوان پشتیبانی رزم لشکر محمد رسول الله در عملیات آینده مشارکت نماید .
حکم ماموریت را فردی بنام  برادر ناهیدی که پیگیر موضوع توپخانه لشکر بودند برای ما آوردند . ( بعدا مطلع شدم که ایشان در عملیات‌های دیگر به شهادت رسیدند )
با هماهنگی شهید ناهیدی مختصات محل استقرار ما در منطقه مشخص گردید و ما هم سریعا چهار قبضه از توپها را به منطقه عملیاتی رمضان منتقل و آماده اجرای عملیات گردیدیم .
در آنجا مطلع شدیم که لشکر محمد رسول الله قبلا اتشباری داشته که به علت اعزام لشکر به لبنان پس از آزاد سازی خرمشهر  آن توپخانه لشکر به لشکر عاشورا واگذار گردیده و پس از اسارت جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان بدست عوامل اسراییل و بازگشت لشکر به ایران و مطالبه باز گشت توپخانه . لشکر عاشورا بعلت قبول ماموریتی جدید حاضر به باز پس دادن آن آتشبار نگردیده لذا تصمیم گیرندگان در قرار گاه بنا را بر آن گذاشتند که آتشبار ما در این عملیات پشتیبان لشکر حضرت رسول باشد . .
از همین بابت بود که در لشکر افرادی  آشنا به کار توپخانه حضور داشتند که در منطقه عملیات به ما پیوستند و کمبود نیروهای ما را جبران نمودند .
از جمله کسانی که هنوز اسمشان را بیاد دارم علاوه بر شهید ناهیدی فردی بنام برادر کاظمی در هدایت آتش و فردی بنام عباس نریمانی بودند ( بعدا مطلع شدم که نریمانی نیز بشهادت رسیدند ).
 در زمان مأموریت ما فرماندهی لشکر بعهده شهید همت بود.
عکسهایی از حضور آتشبار ما در منطقه عملیاتی رمضان وهم چنین حضور برادران توپخانه لشکر محمد رسول الله در کنار برادران پرسنل توپخانه سپاه خرمشهر در دست دارم که به جهت تجدید خاطرات آن دوران پر خاطره انشا الله به اشتراک خواهم گذاشت .

حضور توپخانه در منطقه عملیاتی رمضان


توجیه برادران آماده اعزام به منطقه عملیاتی رمضان توسط فرمانده سلاح سنگین سپاه خرمشهر برادر حسنعلی سواریان


دورنمایی از مواضع چهار قبضه اعزامی به منطقه عملیات

نفرات ایستاده از چپ:1-شهید عباس نریمانی از پرسنل توپخانه لشکر ۲_ شهید اسماعیل خباری تدارکاتی آتشبار ۳_ شهید طاها جمیلی _ دیدبان اتشبار۴_  احمد ؟؟؟ معروف به احمد طلا از برادران تهرانی ۵_ ؟؟؟؟ از برادران تهرانی  ۶- ؟؟؟ از برادران تهرانی
    نشسته از چپ ۱ -شهید عبدالله خباری ۲_ مصطفی اسکندری پور

پس از مشارکت ما در عملیات رمضان با ماموریت پشتیبانی از لشکر حضرت رسول و ناکام ماندن عملیات و عدم پیشروی نیروهای خودی در خاک دشمن دستور توقف عملیات صادر شد . آتشبار ما تا چند روز پس از عملیات در منطقه باقی ماند .
در ان چند روز یک روز برادر ناهیدی به آتشبار مراجعه کرد و گفتند که قرار است جلسه ای ازفرماندهان یگانهای لشکر در قرارگاه لشکر تشکیل گردد و از بنده و فرمانده بزرگوارمان حاج حسن سواریان خواستند که در این جلسه شرکت نماییم . هر دو نفر ما به همراه شهید ناهیدی در آن جلسه شرکت کردیم
بخاطر دارم که آن جلسه با سخنرانی فرمانده لشکر که در آن زمان  شهید همت بود برگزار شد و حتی موضوع سخنان ایشان را هم خوب بیاد دارم .
ایشان که تازه از تهران باز گشته بود و در تهران فرماندهان یگانهای عمل کننده در عملیات رمضان به خدمت امام رسیده بودند حضرت امام در تحلیل علل شکست ما در آن عملیات به آنها سفارش کرده بود که به نیروهایشان بگویند بروند آیات ۱۲۰ به بعد سوره آل عمران را بخوانند تا دلیل شکست در این عملیات را متوجه شوند .
من هم پس از بازگشت از آن جلسه به قرآن مراجعه کردم و آن آیات را با دقت وبا ترجمه و تفسیر مطالعه کردم .
در آن آیات صحبت از شکست مسلمین در جنگ احد پس از پیروزیهای جنگ بدر بود که جنگجویان مسلمان در اثر پیروزیهای قبل از جنگ احد دچار غرور شده بودند و توکلشان به خدا کمتر شده بود و بیشتر به خودشان متکی شده بودند لذا در جنگ احد شکست خوردند .
واقعا هم چنین بود و نیروهای خودی پس از پیروزیهای شکست حصر آبادان و طریق القدس و فتح المبین و بیت المقدس دچار غرور و خود بزرگ بینی شده بودند لذا در عملیات رمضان در برابر دشمن شکست خوردند .
واقعا تحلیل حضرت امام و مقایسه اوضاع آن زمان با صدر اسلام کاملا بجا بود .


پس از انجام ماموریت در عملیات رمضان در پشتیبانی از لشکر حضرت رسول  و ناکام ماندن فرماندهان یگانهای مشارکت کننده در آن عملیات  و استماع سخنرانی ( شهید حاج ابراهیم همت   ) در  قرار گاه تاکتیکی لشکر ، از طریق  ( شهید علیرضا ناهیدی) به ما  اعلام پایان ماموریت گردید .
مدیریت انتقال چهار قبضه توپ سنگین و تعداد زیادی گلوله های مهمات و نیروهای عمل کننده  از منطقه عملیاتی رمضان به مواضع پدافندی ما در خرمشهر با نبود امکانات ترابری کافی  و بخصوص نداشتن تجربه کافه کاری است که در ابتدا نشدنی بنظر می‌رسید .
همینقدر بگویم که دو دستگاه  ماشینهای توپکش ما همان کمپرسی های قلاب داری بودند که. بدستور  ( شهید  حسن باقری ) با راننده در اختیار ما قرار گرفته بودند و راننده های آنها  فاقد تجربه کافی برای انجام چنین کارهایی بودند .
ماموریت کشیدن دو قبضه ۱۵۵ به آنها و گذار گردید و دو قبضه ۱۲۲ م م را توسط دو دستگاه. آیفا انجام دادیم .
راننده یکی از ایفاهایی که توسط موتوری سپاه خرمشهر در اختیار ما قرار داده بودند بعهده برادر بسیجی اکبر نجفی بود  که ایشان تجربه کافی در رانندگی با آن ماشین را داشتند .
برای ایفای دوم راننده سنگین نداشتیم و هر جور بود میبایست منطقه را ترک میکردم .بنده که تا آن زمان هر گز پشت ماشین سنگین ننشسته بودم برای اولین بار  در آنجا پشت فرمان آن ماشین ایفا نشستم  و به بقیه گفتم که شما پشت سر من حرکت کنید . نفرات و تجهیزات توپخانه را هم در چهار وانت متعلق به  تدارکات چهار قبضه گذاشته و راهی خرمشهر شدیم
نا واردی من در رانندگی با ماشین سنگین بارها نزدیک بود کار دستمان بدهد و ماشین قیچی کند . گذر از جاده های خاکی و ضعیف بودن موتور ماشین ایفا مزید بر علت بود .
در هر حال با هر نسبتی بود توپها را به پرشین هتل که مقر سپاه خرمشهر بود رساندیم و همه چیز به خیر گذشت .


پس از بازگشت از منطقه عملیاتی رمضان قبضه ها را  برای چند روز در انبار پشتیبانی کنار پرشین هتل که ساختمانی بزرگ و نیمه کاره بود گذاشتیم تا پرسنل و خدمه بتوانند پس از مدتها مأموریت‌های پی در پی و طاقت فرسا چند روزی به استراحت بپردازند و از آنجاییکه خانواده همه آن افراد در استانهای مختلف کشور بعنوان جنگ زده پراکنده بودند حالا دیگر  فرصتی پیش آمده که هر یک از برادران با خانواده  خود دیداری تازه کند .
 مابقی نیروها هم که تمایلی  به مرخصی رفتن نداشتند به همراه برادران تخریب سپاه خرمشهر که آنها نیز عمدتا از نیروهای ضد زره و یا بهتر است بگویم دیگر واحدهای همان یگان سلاح سنگین سپاه خرمشهر بودند در شهر خرمشهر مانده و جهت جمع آوری گلوله های سلاح سنگین عمل نکرده. پراکنده شده  در سطح خرمشهر و همچنین خنثی نمودن میادین مین وسیعی که دشمن پس از شکست در خرمشهر از خود بر ای گذاشته بود مشغول شدند .
چند روز نگذشته بود که دریک روز شهید علیرضا ناهیدی به همراه یکی دیگر از توپخانه لشکر حضرت رسول با نامه ای در دست به محل سپاه خرمشهر مراجعه کردند .
مضمون نامه این بود .
قرار است لشکر حضرت رسول ماموریت بعدی را در مناطق کوهستانی انجام دهد و داشتن توپ‌های هویتزر برای پشتیبانی رزمی لشکر ضروری است.( بخاطر توان شلیک تیر قائم بالای ۴۵ درجه )  
شهید والا مقام حسن تهرانی مقدم هم انصافا در آن نامه ما را به انجام هیچ کاری مجبور نکرده بود و همانگونه که برادرمان هادی بختیاری در ذکر خاطراتشان از آن شهید یاد کرده بودند و بنده برای اولین بار از این موضوع مطلع شدم حرمت پیشکسوتی  حاج حسن سواریان را نگاه داشته و نه بصورت امریه و ماموریت نظامی بلکه بسیار محترمانه ما را بر سر یک دو راهی قرار داده بودند .
از یک طرف حق لشکر حضرت رسول است که بجای توپخانه. هویتزری که داشت و حالا در اختیار لشکر عاشورا است.  آتشبار جایگزین داشته باشند. لشکری که سهم عمده محاصره دشمن در خرمشهر را در زیر شدید ترین ضربات دشمن تحمل کرده بود. ( بنده  به همراه فرمانده ما برادر سواریان در آن روزی که حاج احمد متوسلیان با بدن ترکش خورده و خون الود به جیپ فرماندهی تکیه داده بود و دو نفر از دو طرف زیر بغلش را گرفته بودند تا از شدت ضعف و خونریزی زمین نخورد و با بیسیم فرماندهان یگانهای تحت آمرش را رهبری میکرد حضور داشتیم و از نزدیک شاهد آن همه فداکاری  زیر آن همه حجم آتش دشمن بودیم که در چند مناسبت این خاطره را به تفصیل شرح دادام ). شهید ناهیدی هم حضوری مطالبی اضافه بر آنچه که در آن نامه بود
برای ما تشریح کردند. و ما را متقاعد کردند که به یکی از دو حالت وارد عمل شویم . یا مانند عملیات رمضان مامور به لشکر شویم و در کنار سایر نیروهای لشکر به غرب برویم . ویا اینکه قبضه ها را در اختیار آنها قرار دهیم تا خود سازمان قبلی توپخانه لشکر را مجددا احیا نموده و به ماموریت جدید اعزام شوند .
با وجودی که از هر یک از قبضه ها  خاطراتی از قبل از در اختیار گرفتن توپ داشتیم و سپس چگونگی  تعمیر و راه اندازی و.... و حقیقتا جدا شدن از آن آتشبار که حاصل تلاش شبانه روزی  تک تک برادران توپچی خرمشهر بود .ولی در هر صورت میبایست تصمیمی عاقلانه میگرفتیم .
احساسات در چنین مواقعی نمی‌بایست  بر انسانها حاکم شود .
برادر سواریان مهلتی جهت مشورت با چند تن از پرسنل توپخانه از شهید ناهیدی خواستند .
نتیجه تصمیم  نهایی این شد ( حق لشکر حضرت رسول است که توپخانه ای قوی داشته باشد .)
و تا امروز  ما مانده ایم و خاطراتی از شهیدانمان در کنار آن توپ‌های  ۱۵۵. و ۱۰۵ و ۱۲۲میلیمتری .
خداوند روح و روان  همه
آن شهیدانی که در این سال پر ماجرا با آنان ملاقات داشتیم و راه ما را جهت رسیدن به هدف باز کردند و همچنین  روح و روان همه هم‌رزمان شهیدمان در توپخانه با ارواح طیبه شهدای کربلا محشور گرداند انشا الله.
 و لیاقت پیوستن به همرزمان شهیدمان را به ما بدهد در هر میدانی که خدا صلاح  بداند .
در پایان  بر خود واجب میدانم که خاطراتم را ذکر نام شهیدان و هم‌رزمانمان در آن یکسال  که در  کنار ما بودند و اکنون به اعلا علیین بسر میبرند ختم نمایم .
#####
۱_شهید سید محمد علی جهان آرا .
۲_شهید دکتر عبدالرضا موسی.
۳_شهید صیاد شیرازی.
۴_ شهید حسن باقری. ( غلامحسین افشردی )
۵_شهید حسن تهرانی مقدم .
۶_ جاوید الاثر حاج احمد متوسلیان
۷_  شهید حاج عباس سرخیلی
۸_ شهید حسن شفیع زاده
۹_ شهید علیرضا گرگپور
۱۰ _ شهید بهروز مرادی
۱۱_شهید اسماعیل خباری کوتشیخ
۱۲_ شهید طاها جمیلی راد
۱۳_ شهید جمهور ثانی زاده
۱۴_ شهید امیر عادل
۱۵_زنده یاد فاضل خباری
۱۶ زنده یاد عبدالله خباری
۱۷_ زنده یاد قدیر بختیاری
۱۸_ شهید مسعود صالحه زاده
۱۹ _ شهید علی دنیابین
۲۰_ شهید حیدر قرینی
۲۱_ شهید شریف مطوری
############
یا علی و یا علی و یا علی
########## ##
نمیدانم چرا آخرین  ردیف لیست شهدای مرتبط با موضوع  که بیادم آمد  همان عدد ۲۱ شد
که آن هم ( یا علی )است.

خدایا بحق علی از سر تقصراتم  بگذر و زبانم و نوشتارم و ذکر خاطراتم را فقط تا زمانی  فعال نگاه دار که در خدمت گفتن حق و حقیقت باشد .
##########
والسلام علی جمیع عباد الله الصالحین .
توپچی اقل حاج مصطفی اسکندری پور
بتاریخ ۱۴۰۱/۰۴/۰۲

۸۴۶بازدید

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سرداران آتش

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."





طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات