شهید فرهاد اسدپور فلک دهی
نام پدر: اسماعیل
تاریخ تولد: 11-4-1345 شمسی
محل تولد: گیلان - رشت
پاسدار-مجرد
فرمانده توپ
تاریخ شهادت : 1-11-1365 شمسی
محل شهادت : شلمچه -کربلای۵
گلزار شهدا:آقاسیدشریف
گیلان - رشت
شهید «فرهاد اسدپور» در تاریخ 11 تیر 1345 در روستای فلکده شهرستان رشت چشم
به جهان گشود. او که پاسدار سپاه بود با آغاز جنگ تحمیلی با همرزمان خود
راهی جبهه های جنگ حق علیه باطل شد و پس از رشادت های فراوان در 7 اسفند
ماه سال 65 در شلمچه بر اثر سوختگی شدید به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نویدشاهدگیلان: شهید فرهاد اسد پور در دوران نوزادی فاقد هر گونه امکانات بوده به طوری که حتی شیری برای خوردن نداشته و مادر شهید به جای شیر به او آب جوش می داد.
و
دوران کودکی این شهید خانه در آتش سوزی سوخت و مکانی برای زندگی نداشت و
شهید با بدبختی زیاد دوران کودکی را سپری کرد تا به دوران نوجوانی رسید و
به عضو بسیج در آمد. تا برای نبرد با دشمن در صحنه نبرد و جنگ با آنها برای
حفظ ناموس و جان و مال ملّت کشورش حاضر شود. لذا پس از تلاش بسیار برای
جلب رضایت خانواده اش راهی میدان نبرد شد.
او هفت سال در جبهه بود
که در این زمان تمام تلاش خویش را برای آزادی وطنش انجام داد. چند روز قبل
از شهادت وقتی برای آخرین بار به منزل آمد از تمام خانواده اش خداحافظی کرد
و از همه ی آنها حلالیت خواست او کسی بود که نماز شب را هرگز قضا نمی کرد.
و آزارش به کسی نمی رسید واقعاً انسان پاکی بود. وقتی او راهی جبهه می شد
پدر و مادرش همیشه چمشهانشان به راه بود تا او بازگرد تا اینکه دیگر برای
همیشه بازگشت .
پدر و مادر شهید فرهاد اسد پور برای بزرگ کردنش
بسیار زحمت فراوان کشیدند و سرانجام او در تاریخ 1بهمن1365 به راه جق
سپردند و در این راه الهی به مسیری که صلاح ملّت در آن است قرار گرفت و
شربت شیرین شهادت را نوشید.
قسمتی از وصیت نامه شهید فرهاد اسدپور: شهادت هدیه ای است الهی که نصیب بندگان مخلص خدا می شود و این مرام و مسلک اولیای خدا بوده و هست و ما هم که پیروان ْآن هستیم و باید چنین راهی را انتخاب کنیم و این انتخاب مستلزم شناختن و عاشق شدن خداست که میفرماید وقتی که خود را شناختم و از روزی که خدا را شناختم عاشق او شدم ولی چون خالص نشده بودم مرا نپذیرفت و من توانستم او را در جبهه ها ببینم و اینک به من الهام شده که به دیدار او میروم و اگر به چنین آرزوی دیرینه خود که در دنیا جر این فکر نمی کردم رسید