شهید محمد تیموری
نام پدر:جعفرآقا
تیپ ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام همدان در آستانه تأسیس بود که یک قبضه توپ ۱۰۵ میلیمتری به ما واگذار شد. قبلاً چند قبضه خمپارهانداز ۱۲۰ و ۸۱ میلیمتری داشتیم ولی داشتن این توپ مقدمه گسترش آتش و تأسیس گردان توپخانه به حساب میآمد. برای ما این قبضه خیلی عزیز بود. تمام هوش و حواس بچههای گردان ادوات و توپخانه آن بود که مبادا خراش به آن بیفتد.
خط پدافندی جدیدی در قصرشیرین و مقابل مرز خسروی گرفته بودیم. روزشمار تاریخ آخرین روزهای اسفند سال ۱۳۶۱ را نشان میداد که قبضه ۱۰۵ را در حصار یک سنگر سولهای مستقر کردیم. و دور و پشت آن را با گونی سنگری و تخته و الوار محکم کردیم و فقط لوله آن به اندازه نیاز از دهانه سوله بیرون بود.
کار با قبضه آغاز شد و دیدهبان در خط چند گلوله توپ گرفت که ناگهان با آتش مقابل دشمن خمپارهای لب سوله فرود آمد و محمد تیموری یکی از خدمههای توپ ۱۰۵ درجا قطعه قطعه شد و خون او روی سر و صورت نفر بغل دستی پاشید. ایشان چون فکر کرد مجروح شده شروع به داد و هوار کرد، ساکتش کردیم. تکههای گوشت محمد تیموری که جمع شد، نگاهی به قبضه ۱۰۵ انداختم. ترکش نخورده و سرپا بود خدا را شکر کردم که این تنها سرمایهمان از دست نرفت.
شناسنامه خاطره
راوی: علیاصغر بلاغی، مسئول مخابرات گردان ادوات و توپخانه تیپ ۳۲ انصارالحسین علیهالسلام
مکان و زمان وقوع خاطره: استان کرمانشاه، محور قصر شیرین، خسروی، اسفند ۱۳۶۱
مکان و زمان بیان خاطره: همدان، باغ موزه دفاع مقدس، ۱۳۹۴/۰۴/۱۸
کتاب--------------------
بچههای مَمّدگِره