سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سلام خوش آمدید
شهید خرمی-محمدعلی
شهید محمدعلی خرمی
نام پدر: حسین
تاریخ تولد: 20-3-1344 شمسی
محل تولد: اصفهان - گلپایگان
بسیجی-مجرد
پشتیبانی گردان 
تاریخ شهادت : 4-10-1365 شمسی
محل شهادت : دارخوین 
گلزارشهدا:گلپایگان 
اصفهان


همیشه هوای جبهه بسر داشت ، سرانجام در تاریخ ۲۴/۷/۱۳۶۴ باجمعی از دوستان واعضای پایگاه شهید رجائی به سوی میدان نبرد اعزام شد .سرلوحه کار عملیاتی خود را با حضور در گردان امام رضا (ع) شروع کرد وسپس در واحد توپخانه ۱۲۲ میلیمتری لشکر مقدس امام حسین (ع) مشغول بکار گردید. پس از یک سال فعالیت در این واحد دوستان از فرمانده ایشان جهت انتقالی او به واحد دیگری خواهش کردند ،درجواب گفتند :شما هر خواهشی دارید انجام میدهم بغیر از این، زیرا که خرمی امید همه است هر کس کاری دارد ایشان با جان و دل قبول می کند و تا پایان همه را انجام می دهد. هنگامی که برادران توپخانه نگاهشان به دیده پراز اخلاص و عرفانی این عزیز می افتد گویی روحیه تازه ای می گیرند آخر او تا پنج ماه که در توپ خانه بود کسی نمی دانست سرباز است همه فکر می کردند  پاسدار یا بسیجی است. و اکنون که چهل روز از شهادت وی می گذرد و هم رزمانش به مرخصی آمده اند می گویند، به خدا قسم بعد از شهادت محمّدعلی تا به حال خیلی از کارهای واحد به زمین مانده و بچّه های توپخانه را سردرگم کرده، چرا که سه نفری هم کار آن یک نفر را نمی توانند انجام بدهند.همچنین می گویند شهید عزیزمان براثر سخت   کوشی هایش در منطقه عملیاتی به وی پیشنهاد زیارت بی بی زینب در سوریه را دادند،اما او به خاطر اخلاص و ایثار بیش از حدی که در وجودش بود در جواب می گوید نه،من نمی روم به شخص دیگری که مستحق تر است بگویید برود و با زبان متین برای اولین بار گفت من سرباز هستم و اصلاً حق من نیست.آنقدر ایثار و فداکاری داشت که کار چندنفر را یک نفری انجام می داد و کمک طلب نمی کرد کارهای تدارکات و تأمین مهمات و جابه جایی توپ ها را انجام می داد و چنان دلاوری بود که هم رزمانش را خواب می کرد و اکثر شبها در منطقه بیدار می ماند و ضمن عبادت و نماز شب،پشت توپ قرار گرفته و منتظر شنیدن خبر برای شلیک گلوله توپ بر قلب دشمن بود.شهید خرّمی در عملیات خیبر،والفجر۶،والفجر۸شرکت داشت و نهایتاًدر عملیات کربلای۴ به آرزوی دیرینه اش رسید.همسنگرانش می گویند چهار روز بعد از عملیات والفجر۸ به دیدار علی رفتیم و با دیدنش اصلاً باور نکردیم که او محمّد علی خرمی است زیرا که او شیمیایی شده و چهره و تمام بدنش سیاه شده بود.با اصرار فراوان و سؤالات متعدد که از او می پرسیدم در مورد اینکه چه شده که بدنت این قدر فرسوده و سیاه شده؟و چرا دستت را به پایت گرفتی؟ اول که اقرار نمی کرد،بهد از مدتی آهسته و آرام و سربه زیر گفت که من شیمیایی شده ام و پایم ترکش خورده است.این مطلب راخانواده اش ماه های بعد و آن هم از دیگران فهمیدند.در جبهه با وجود کارهای زیادی که داشت صله رحم از دوستان و رزمندگان را فراموش نمی کرد و در رفع حاجات آنها در حد توان می کوشید.و از هر چه که خود داشت به دیگران می بخشید و رادیویی را که در مسابقه احکام جایزه گرفته بود،به یکی دیگر از رزمندگان هدیه داد.

هنگام سحر هرگاه از خواب بیدار می شدیم،رختخواب علی را خالی مشاهده می کردیم که جهت نماز شب و ارتباط با خدا به خلوتگاه رفته بود.وقتی که مرخصی می آمد،تمام لباس هایش را عوض می کرد تا کسی متوجه نشود که جبهه بوده.بعد از عملیات والفجر۸ که ایشان به مرخصی آمد ،حدود دو ماه به عنوان معاونت پایگاه شهید رجائی منصوب شد و در طول این مأموریت چنان فعّالیت می کرد که فرمانده پایگاه می گفت من که مسئول بودم،از زحمات شبانه روزی او خجالت می کشیدم.تا پاسی از شب بیدار بود و نگهبانی می داد و یا با نیروهای دیگر به گشت می رفت و هیچ ابائی نداشت.روز با اینکه می بایست استراحت کند،باز تمام کارهای پایگاه را انجام می داد.در هفته دوشبانه روز استراحت داشت ولی هیچ شبی از پایگاه بیرون نمی رفت و اگر سه هفته یک بار هم می رفت،صبح که برمی گشت ناراحت بود.گویی در وجود همه نیروهای پایگاه بود  و باتمام وجود آن ها را دوست می داشت ودر کارهای شخصی نیز به آن ها کمک می کرد.وقتی برای مأموریتی داخل شهر می رفت،موقع برگشت،چهره ای گرفته و ناراحت داشت.می گفت چرا بعضی ها با لباس های مفتضح و رفتار ناجور به خیابان ها می آیند،نمی دانم جواب خون شهدا را چه می خواهند بدهند و با اضطراب می گفت دوست ندارم در شهر بمانم،می خواهم به جبهه بروم و سرانجام هم به جبهه برگشت. همرزم دیگرش می گوید یک شب قبل از عملیات کربلای۴ با او برخورد کردم وقتی با او دست دادم،گویی بدنش ۱۰۰ درجه حرارت داشت و از حجم زیاد کار آثار خستگی را در چهره و جسم زجرکشیده اش دیدم.سؤال کردم علی جان،چرا چهره ات اینگونه و دست هایت اینقدر آتشین و زخم شده است؟با تبسّم همیشگی و صدای متین گفت چیزی نیست،اصرار فراوان کردم،گفت این شب پنجم است که فرصت خوابیدن نداشتم(که البته شب بعدش به شهادت رسید) آری او برای موفقیت عملیات،خسته بودن را وظیفه می دانست.فرمانده اش می گفت هر وقت علی را می دیدم می گفت مرا بیکار نگذارید که مسئولید و ما هم سخت ترین کار ها را به علی ارجاع می دادیم و او هم به خوبی از عهده آن بر می آمد.مسئله دیگری که هیچکس باور نمی کرد و نتوانست وی را بشناسد این بود که شهادتش واقعاً غیر منتظره بود و آثار شهادت در ظاهر او نمایان نبود؛امّا در باطن آنچنان ظهور کرده بود که ما ینتظر شده بود تا روز موعود فرا برسد.اکثراً تسبیح به دست داشت، و زیر لب ذکر خدا می گفت و چهره برافروخته اش که ناشی از کار و زحمت فراوان بود حکایت از اخلاص زیاد او داشت و درسی بود برای ما.آری او اینچنین درجبهه به آرزویش رسید، انتخاب شد و گلچین گردید، سرشار از نور و ایمان و با آرامش خیال  به خاطرانجام وظیفه، نسبت به اسلام و رهبری و امّت اسلامی و مملکت امام زمان (عج) بود.

علی جان،شهیدم،همسنگرم،رفتن و جای خالی تو برای ما باور کردنی نیست. تو خون دادی و ما باید پیام خون بدهیم.قسم به خون پاک تو و تمامی شهیدان، ما تا آخر یاور امام خواهیم بود و سلاحت را برزمین نخواهیم گذاشت سلام ما عقب مانده گان را به مولایمان حسین(ع) ابلاغ نما. روحت شاد و یادت جاودانه باد.

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سرداران آتش

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."








طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات