شهیدعبدالله خانیان نجف آبادی
نام پدر: حسین
تاریخ تولد: 23-5-1342 شمسی
محل تولد: اصفهان - نجف آباد
بسیجی-مجرد
دیدبان
تاریخ شهادت :19-10-1365 شمسی
محل شهادت : شلمچه -کربلای5
گلزار شهدا: جنت الشهدا
اصفهان - نجف آباد
توپخانه لشگر8نجف
زیارت مجازی مزار:
زندگینامه
از همان زمان که پدرش بر اثر حادثهی ریزش آوار یک ساختمان قدیمی دچار قطع نخاع گردید و معلول شد، عبدالله با سختی دست و پنجه نرم کرد. مادرش برای انجام معالجات پدرش بهطور موقت خانواده را به اصفهان منتقل کرد و پس از مدتی دوباره به نجفآباد بازگشتند. عبدالله و برادرش علاوه بر درس و مدرسه، برای کسب درآمد کار میکردند. سیزدهسال بیشتر نداشت که در کارخانه ریسندگی و بافندگی نجفآباد مشغول به کار شد. نیمی از روز را در کارخانه و بقیه را در مغازه داییاش کار میکرد. گویی کار با زندگی اوعجین شده بود.
در یکی از شبهای سال 1357، نجفآباد در وضعیت حکومت نظامی بود، حین تظاهرات در یک سانحه آتشسوزی از ناحیه پا دچار آسیب شد و مدت زیادی را در بیمارستان بود. بعد از انقلاب به کار سابق خود مشغول شد. اوایل سال1362، با وجود سن کم، داوطلبانه راهی جبهه شد و در گردان پدافند مشغول خدمت گردید. مدتی در جبهه بود که زمان خدمت سربازیاش فرا رسـید. به توپخانه اعزام شد و پس از گذراندن یک دوره تخصصی در پادگان غدیر اصفهان، به عنوان دیدهبان توپخانه به خدمت مشغول شد. در عملیات کربلای5 از ناحیه دست و شکم زخمی شد و پس از انتقال به عقب، مدتی هم در بیمارستان تحت درمان بود تا اینکه در 19/1/66 به جمع شهدا پیوست.
وصیت نامه شهید عبدالله خانیان
((به نام خداوند بخشنده مهربان))
با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و سلام بر شهیدان گلگون کفن از کربلای حسین تا کربلای خمین، وصیت نامه خود را آغاز می کنم ؛ در حدود بیست سال از عمر اینجانب می گذرد و تا به حال لحظه ای را ندیدم و چنین لحظه ای به خوبی و خوشی ندیدم مانند این لحظه که در جبهه هستم. من می خواهم برای کسانی که تا به حال به جبهه نیامده اند کمی از آنجا تعریف کنم ولی نمی دانم چطور برایتان تعریف کنم، چونکه هر چه فکر می کنم نمی توانم درک کنم و تعریف کنم و وظیفه شرعی هر مسلمان این است که به جبهه حق علیه باطل برود . به خدا من هر چه فکر می کنم نمی دانم که چطور روز قیامت جواب این شهیدان و پدران و مادران آنها را بدهم، چطور جواب این جوانانی را که دست و پای خود را از دست داده اند بدهم، روز قیامت اینها می گویند ما برای اسلام دستمان را دادیم، پایمان را دادیم، حتی چشمانمان را دادیم. جواب خدا را چه بدهیم، بگوییم که ما اینجا سر کوچه می ایستادیم و غیبت می کردیم، بگوییم که یک کاری می کردیم و چیزی هم می خوردیم، ای خدای بزرگ از تو می خواهم که گناهان ما را ببخشی. ای خدای بزرگ من بیش از هر چه که فکر می کنم گناه کارم، تو به بزرگی و ارحم الراحمیت گناهان من را ببخش .
والسلام عبدالله خانیان
با