1-دوست عزیزم سیروس در عملیات کربلای چهار به فیض عظمای شهادت نائل آمد. آن موقع تنها یک سال از ازدواج ایشان گذشته بود. در هنگام شهادت او، همسرش خانم ترکمان در اهواز زندگی می‌کرد؛ در زمان جنگ تحمیلی بسیاری از فرماندهان جنگ، به دلیل ضرورت حضور مداوم در مناطق عملیاتی و نداشتن فرصت مرخصی، خانواده خود را به شهرهای نزدیک مناطق جنگی منتقل کرده بودند تا دغدغه و دل‌نگرانی کمتری داشته باشند. در هنگام شهادت سیروس همسر او باردار بود و اشتباه نکنم پسرش محمدامین سه ماه پس از شهادت پدر بزرگوارش به دنیا آمد. سیروس تنها فرزند پسر خانواده بود و چند تا خواهر داشت که در هنگام شهادتش یکی از آن‌ها ازدواج کرده بود و بقیه کوچک بودند. پدرش اصالت کرمانشاهی و مادرش اصالت آذربایجانی داشت. خانواده و خواهرانش خیلی به سیروس وابسته بودند. او مدتی را در آموزش و پرورش، به همراه حاج محمد غفاری، کار کرده و سپس به عضویت سپاه پاسداران در آمده بود.

2- در پرسنلی بسیج پایگاه اسلامشهر همکار بودیم. بسیار خوش‌مشرب و در کارش دقیق بود.  فردی وظیفه‌شناس، مهربان، خوش برخورد و منظم بود. قد رشیدی داشت و با لباس رزم بسیار برازنده جلوه می‌کرد. در هنگام رژه و مراسمات نظامی با من در صف مقدم قرار می‌گرفت. صبح‌ها با هم در فضای وسیع داخل پایگاه می‌دویدیم و ورزش می‌کردیم. فکر می‌کنم سال 63 تازه نامزد کرده بود که با اصرار خودش و به صورت داوطلبانه برای مدت شش ماه به جبهه اعزام شد؛ با استعداد و علاقه‌مندی زیادی که داشت آموزش تخصصی توپخانه را با موفقیت سپری نمود و با رشادت‌هایی که در عملیات‌های مختلف از خود نشان داد پست فرماندهی گردان توپخانه را با شایستگی احراز نمود.