سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سلام خوش آمدید
شهید زنگی-محسن

شهید محسن زنگی

نام پدر: محمد

تاریخ تولد: 1-5-1344 شمسی

محل تولد: قم 

سرباز-مجرد

دیدبان

تاریخ شهادت:22-12-1363شمسی

محل شهادت:هورالعظیم

عملیات بدر

گلزارشهدا:علی ابن جعفر 

 بلوک:2 قطعه:1 ردیف:9 شماره مزار:83 

  قم

توپخانه لشگر 17علی ابن ابیطالب(ع)


خیلی به من احترام می کرد و جلوی پای من بلند می شد دست به سینه می ایستاد رختخواب پدرش را می انداخت و خود جمع می کرد لباسهایش را خود می شست ابتدا راضی نمی شد پدرش که برود امّا من او را راضی کردم. گفت من یک روز رفتم چیزی برایش بفرستم که به من گفتند دفترچه برایش درست کن من درست کردم. وقتی که آمد خیلی ناراحت شد گفت مادر مرا برای چیزی فرستادید اگر من می خواستم خودم دفترچه می گرفتم. هر موقع می آمد حتی ما را برای نماز شب بلند می کرد. خیلی مراعات برادر و خواهرش را می کرد. خیلی مراقب ما بود. کولر برایم گرفت که گرما نخورم. برایم چیزی می گرفت که من بیرون نروم و نمی گذاشت که من سختی بهم وارد شود.


دختر خاله اش در اهواز بودند که مهمان ایشان شده بود. و شب خوابیده بود و مانده بود شب، خوابیدم در خواب دیدم که محسن آمد و دفترچه ای به من داد و گفت ببین دختر خاله من هم قبول شدم دفترچه را گرفتم و ورق زدم دیدم در تمامی ورقه ها نوشته قبولی گفت آن ورق را هم بزن وقتی ورق زدم درون آن نوشته بود شهادت؛ قبولی و از خواب پریدم همش دنبال لباسهای کهنه می گشت هر موقع به او می گفتم چرا لباس نو نمی پوشی می گفت من نمی توانم ببینم بچه ها لباسهای کهنه می پوشند و من لباس نو. ایشان بعد از 9 کلاس درس خواندن به لوله کشی برای مخارج خانه می رفتند و هیچ گونه تعلق دنیایی در ایشان نبود و در همان سنین کوچکی در کلاسهای احکام به سفارش مادر شرکت می کردند.


یک دفعه  که به استراحت آمده بودند یک عدد فشنگ اشتباهاً دنبال خود آورده بودند که وقتی برادر کوچکشان درخواست فشنگ را دارد شهید می فرماید که این فشنگ کوچک از بیت المال است و برای جبهه مهم می باشد. وقتی جنازۀ شهید را برای دفن کردن به گلزار می آورند برادرزاده ایشان یک تکه پارچه از شهید برای تبرّک برمی دارد و هنگامیکه شب می خوابد شهید به خواب ایشان می آید و می فرماید که این پارچه را برگردان. ضمناً شهید زمانی که از جبهه برمی گشتند به برادرزاده خواهر خود توجه درسی می کردند.

راوی خاطرات: مادر شهید



زیارت مجازی شهید:




بسم الله الرحمن الرحیم

لا تحسبن الذین قالوا فی سبیل الله امواتاً بل احیآء عند ربهم یدعون

با حمد و سپاس بی حدّ از پروردگار عالم هستی که انسان را عقل و شعور داد و باز هم با تشکر از او که مرا لایق دید و به این وادی کشانید و با سلام خدمت خاتم الأنبیاء که انسان را از منجلاب پستی به اوج عظمت کشانید و با سلام خدمت سالار شهیدان امام حسین که با نثار خون خود از دین اسلام پشتیبانی کرد و با سلام بر یگانه منجی عالم بشریت امام زمان (عج)  و با سلام بر نایب بر حقش امام خمینی که حسین گونه قیام کرد و خود انسان را او شناسانیده که ما برای مادیات و برای شهوات به این دنیا نیامده ایم بلکه هدفی است. خداوند به ما ارج نهاد و ما را آفرید. و تا حالا ما را بزرگ کرد و هر وقت که اراده کرد ما برویم و تازه این رفتن هم شکر نعمتهایی که به ما داده است نیست بلکه وظیفه ای است عقلایی که باید مطیع خالق بود.

گمان نکنید که من به این راه آمدم ناکام شدم خیر اینطور نیست بلکه من کامروا می شوم تا آن زمانی که برای خاطر خدا کشته شوم. من به پدر و مادر خود می گویم که هیچ ناراحت نباشید. زیرا امانتی که خداداد یک روزی پس گرفته می شود حالا هر چه دیرتر بشود بار گناهان ما بیشتر می شود. بار دیگر از پدر و مادرم می خواهیم که هیچ ناراحت نباشند چون که شهیدان ناظر به اعمال تان هستند و هر چند که ناراحت شوید آنها هم ناراحت می شوند. پس بهتر که صبر پیشه گیرید و راضی به رضای خدا باشید و به برادرم می گویم که از بندهای دنیا خود را خلاص کن و هر لحظه آماده رفتن باش و همچنین بهشت زیر پای مادران است و به خواهر خود می گویم که رضای خداوند در رضای شوهر توست و به برادر کوچکم می گویم که اگر می خواهد من خوشحال باشم حرف مادر را گوش کند. به امید پیروزی اسلام و نابودی شرک

من دو روز روزه از پارسال برایم مانده بود و همچنین 19 روز روزه از امسال خواهشمندم که پس از من هر چه زودتر در این مورد اقدام کنید و همچنین حدود 7 هزار تومان پدر از من می خواهد که بعد از فروختن موتور به او بدهید. و بقیه را خرج عزا و کفن و دفن بکند و السلام 63/4/9

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سرداران آتش

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."








طبقه بندی موضوعی
آخرین نظرات