شهید حمدالله صداقت شعار
نام پدر : قدرت
تاریخ تولد: 3-9-1316 شمسی
محل تولد :سراب
بسیجی -متاهل
خدمه توپ
تاریخ شهادت :13-8-1366شمسی
محل شهادت : مجنون
گلزار شهدا: بهشت زهرا (س)
قطعه:40 ردیف:19 شماره :13
تهران
زندگى نامهى شهید
شهید حمداللّه صداقت شعار در سال 1316 در شهرستان سراب به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایى ادامه داد و بعد از مدتى به کرج هجرت کرد و در آن جا مشغول به کار شد. در سن هجده سالگى ازدواج کرد صاحب 3 دختر و 4 پسر شد. با شروع جنگ تحمیلى یکى از پسرهایش به جبهه رفت و پس از مدتى به اسارت نیروهاى دشمن درآمد.
در سال 1366 از طرف بسیج به طور داوطلبانه به جبهه رفت. همیشه مى گفت: وقتى احساس ناراحتى و درد مى کنید ائمه و پیامبران(علیهم السلام) را صدا کنید تا شما را یارى کنند. خیلى مهربان و خونگرم بود وقتى از او مى پرسیدند در جبهه چکار مى کنید؟ مى گفت: در خدمت رزمندگان هستم و براى آنها چاى مى ریزم و به آن ها کمک مى کنم.
او بارها به جبهه اعزام شد و دِین خود را ادا کرد و در نهایت در منطقه ى عملیاتى جزیره ى مجنون به شهادت رسید و نام خود را در زمره ى یاران و پیروان امام حسین(علیه السلام) قرار داد. بعد از شهادتش مشخص شد که او قبلا به چند خانواده ى بى بضاعت کمک و مشکلاتشان را رفع مى کرد
. دیدار با آزاده جانباز عباس صداقت شعار توسط
رئیس جمهور چهارشنبه 7 خرداد 1393
رئیسجمهور:
چه سالی اسیر شدید؟
جانباز:
سال 1363 قبل از عملیات بدر.
رئیسجمهور:
عملیات بدر تقریباً اواخر بهمن یا اوایل اسفند بود، شما قبل از عملیات اسیر شدید. عملیات که نداشتیم!
جانباز:
رفتیم برای عملیات که انجام نشد، در مسیر برگشت اسیر شدیم.
رئیسجمهور:
آنجا شاید میخواستیم عملیات فریب انجام بدهیم، چون در منطقة غرب در سال 63 در تاریخ مذکور عملیات نداشتیم. همیشه این کار را میکردیم یعنی وقتی در جنوب عملیات داشتیم، تظاهر به تک میکردیم یا طرح فریب داشتیم.
شما در چه حالتی اسیر شدید، برای شناسایی یا کار دیگری رفته بودید؟
جانباز:
میخواستم برای تحویل دادن لشکر انصارالحسین اقدام کنیم که کمین خوردیم، من مجروح شدم و در همان حالت اسیر گردیدم.
رئیسجمهور:
تیر به کجا خورد؟
جانباز:
از پاشنه پا تا شکم را گرفته بود.
رئیسجمهور:
چند سال در اسارت بودید؟
جانباز:
تا هنگامی که اسیران آزاد شدند.
رئیسجمهور:
دوران اسارت کجا بودید؟
جانباز:
در موصل بودیم.
رئیسجمهور:
بعد از آزادی ازدواج کردید یا قبل؟
جانباز:
بعد از اسارت.
رئیسجمهور:
خانم از اقوام هستند؟
جانباز:
نه، از همسایهها هستند.
رئیسجمهور:
هر چهار نفر فرزندانتان هستند.
جانباز:
بله، حسن آقا مدل 70، محمدعلی مدل 72، فاطمه مدل 74 و این یکی مدل 77.
رئیسجمهور:
ماشاءالله، خدا برایتان ببخشد و نتیجه و ثمرة جهاد و تلاش شما توفیق و عاقبت به خیری فرزندانتان باشد. شما هم جهاد کردید و هم در این راه مجروح و اسیر شدید. این برای دنیای شما افتخار است و برای آخرتتان ثواب بی پایان.
جانباز:
پدرم هم شهید شدند.
رئیسجمهور:
پدرتان کجا شهید شدند؟
جانباز:
سال 66 در جزیرة مجنون. من آن زمان در اسارت بودم.
رئیسجمهور:
پس افتخار فرزندی شهید را هم دارید. خداوند اینگونه به کسی همة افتخار را میدهد. شکر نعمت خداوند را به خاطر توفیق خانوادة محترمتان، پدر عزیزتان که شهید شدند و خود شما به جا بیاورید.انشاءالله فرزندان شما همان راه را ادامه خواهند داد.
کار بزرگی در کشور ما انجام شد، از ابتدای تجاوز عراق در پایان شهریور 59 تا آخر مرداد 67 که آتش بس برقرار شد، یک جهاد و فداکاری بزرگ و مداومی در کشور ما بود و اگر این نبود ما نمیتوانستیم افتخار پیروزی را به دست بیاوریم و خاک و سرزمینمان را پس بگیریم. اصلاً اگر ایثار نبود دشمن موفق میشد توطئههایش را به انجام برساند. توطئة آنها فقط این نبود که سرزمین ما را بگیرند بلکه میخواستند انقلاب را سرکوب کنند و کشور را تجزیه کنند.
شما در بسیج بودید یا...؟
جانباز:
من چند بار با بسیج به جبهه رفتم، بعد عضو سپاه شدم.
رئیسجمهور:
یعنی اول بسیجی بودید بعد عضو سپاه شدید. فرزندانتان چه میکنند؟
جانباز:
سه نفرشان دانشجو هستند و یکی دوم دبیرستان هستند. حسن آقا مهندسی صنایع میخوانند، محمدعلی کامپیوتر میخوانند، فاطمه خانم نیز سال اول دانشگاه هستند.
رئیسجمهور:
بسیار خوب، رشتهها و مسیر خوب، انشاءالله خداوند همه آنها را موفق بدارد. اگر خانم و فرزندانتان هم نکتهای دارند بفرمایند.
خانم جانباز:
ضمن خوشامد گویی و تشکر از حضور رئیس جمهور، حاج آقای ما بیست سال است دارد با بیماری دست و پنجه نرم میکند. من برای بچههایم هم آرزوی شهادت کردم که یک ذره از عزت ایرانی ما کم نشود.
رئیسجمهور:
مردم، دولت و ملت ما همیشه در برابر قدرتها مقاوم خواهند ایستاد. ما آنچه از دنیا میخواهیم این است که ظلمی که به ناروا به مردم ما روا داشتند، آن را از سر مردم ما برطرف کنند. آنها رفتند از طریق جنگ نرم، از طریق سازمان ملل و توطئه فشاری را بر ملت ما وارد آوردند. تحریمهایی را که علیه ملت ما کردند ناحق و غلط بودند ولی متأسفانه امروزه قدرتهای دنیا بر مبنای اخلاق، عدالت و حق نیستند و بر مبنای قدرت و زور هستند و اینها بر مبنای همین زور آمدند به ملت ما ظلم کردند و تلاش ما این است که آن را برطرف کنیم. مردم ما روی حقوقشان استوار میایستند و دولت نیز خواست مردم را اجرا میکند.
انشاءالله ملت ما موفقیت مادی و معنوی را به دست خواهند آورد. ملت ما در برابر ابرقدرتها خیلی سختی کشید اما عزت و سربلندی خود را حفظ کرد و حفظ خواهد کرد و آن دستهای متجاوز را با همة توان پس خواهیم زد و فشارها را قدم به قدم برطرف خواهیم کرد.
فرزندان عزیز شما در یک خانوادة جهاد و ایثار رشد کردند، از پدربزرگ و پدری خیلی خوب، انشاءالله آنها هم برای حفظ این نظام و کشور و انقلاب تلاش خواهند کرد و سالم خواهند ماند و خداوند اجر شهید برایشان مقرر خواهد کرد، به خاطر نیت پاک شما و فرزندانتان.
خیلی از زیارتتان خوشحال شدیم. همیشه موفق باشید.
شهید حمداللّه صداقت شعار در سال 1316 در شهرستان سراب به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا پنجم ابتدایى ادامه داد و بعد از مدتى به کرج هجرت کرد و در آن جا مشغول به کار شد. در سن هجده سالگى ازدواج کرد صاحب 3 دختر و 4 پسر شد. با شروع جنگ تحمیلى یکى از پسرهایش به جبهه رفت و پس از مدتى به اسارت نیروهاى دشمن درآمد.
در سال 1366 از طرف بسیج به طور داوطلبانه به جبهه رفت. همیشه مى گفت: وقتى احساس ناراحتى و درد مى کنید ائمه و پیامبران(علیهم السلام) را صدا کنید تا شما را یارى کنند. خیلى مهربان و خونگرم بود وقتى از او مى پرسیدند در جبهه چکار مى کنید؟ مى گفت: در خدمت رزمندگان هستم و براى آنها چاى مى ریزم و به آن ها کمک مى کنم.
او بارها به جبهه اعزام شد و دِین خود را ادا کرد و در نهایت در منطقه ى عملیاتى جزیره ى مجنون به شهادت رسید و نام خود را در زمره ى یاران و پیروان امام حسین(علیه السلام) قرار داد. بعد از شهادتش مشخص شد که او قبلا به چند خانواده ى بى بضاعت کمک و مشکلاتشان را رفع مى کرد
. دیدار با آزاده جانباز عباس صداقت شعار توسط
رئیس جمهور چهارشنبه 7 خرداد 1393
رئیسجمهور:
چه سالی اسیر شدید؟
جانباز:
سال 1363 قبل از عملیات بدر.
رئیسجمهور:
عملیات بدر تقریباً اواخر بهمن یا اوایل اسفند بود، شما قبل از عملیات اسیر شدید. عملیات که نداشتیم!
جانباز:
رفتیم برای عملیات که انجام نشد، در مسیر برگشت اسیر شدیم.
رئیسجمهور:
آنجا شاید میخواستیم عملیات فریب انجام بدهیم، چون در منطقة غرب در سال 63 در تاریخ مذکور عملیات نداشتیم. همیشه این کار را میکردیم یعنی وقتی در جنوب عملیات داشتیم، تظاهر به تک میکردیم یا طرح فریب داشتیم.
شما در چه حالتی اسیر شدید، برای شناسایی یا کار دیگری رفته بودید؟
جانباز:
میخواستم برای تحویل دادن لشکر انصارالحسین اقدام کنیم که کمین خوردیم، من مجروح شدم و در همان حالت اسیر گردیدم.
رئیسجمهور:
تیر به کجا خورد؟
جانباز:
از پاشنه پا تا شکم را گرفته بود.
رئیسجمهور:
چند سال در اسارت بودید؟
جانباز:
تا هنگامی که اسیران آزاد شدند.
رئیسجمهور:
دوران اسارت کجا بودید؟
جانباز:
در موصل بودیم.
رئیسجمهور:
بعد از آزادی ازدواج کردید یا قبل؟
جانباز:
بعد از اسارت.
رئیسجمهور:
خانم از اقوام هستند؟
جانباز:
نه، از همسایهها هستند.
رئیسجمهور:
هر چهار نفر فرزندانتان هستند.
جانباز:
بله، حسن آقا مدل 70، محمدعلی مدل 72، فاطمه مدل 74 و این یکی مدل 77.
رئیسجمهور:
ماشاءالله، خدا برایتان ببخشد و نتیجه و ثمرة جهاد و تلاش شما توفیق و عاقبت به خیری فرزندانتان باشد. شما هم جهاد کردید و هم در این راه مجروح و اسیر شدید. این برای دنیای شما افتخار است و برای آخرتتان ثواب بی پایان.
جانباز:
پدرم هم شهید شدند.
رئیسجمهور:
پدرتان کجا شهید شدند؟
جانباز:
سال 66 در جزیرة مجنون. من آن زمان در اسارت بودم.
رئیسجمهور:
پس افتخار فرزندی شهید را هم دارید. خداوند اینگونه به کسی همة افتخار را میدهد. شکر نعمت خداوند را به خاطر توفیق خانوادة محترمتان، پدر عزیزتان که شهید شدند و خود شما به جا بیاورید.انشاءالله فرزندان شما همان راه را ادامه خواهند داد.
کار بزرگی در کشور ما انجام شد، از ابتدای تجاوز عراق در پایان شهریور 59 تا آخر مرداد 67 که آتش بس برقرار شد، یک جهاد و فداکاری بزرگ و مداومی در کشور ما بود و اگر این نبود ما نمیتوانستیم افتخار پیروزی را به دست بیاوریم و خاک و سرزمینمان را پس بگیریم. اصلاً اگر ایثار نبود دشمن موفق میشد توطئههایش را به انجام برساند. توطئة آنها فقط این نبود که سرزمین ما را بگیرند بلکه میخواستند انقلاب را سرکوب کنند و کشور را تجزیه کنند.
شما در بسیج بودید یا...؟
جانباز:
من چند بار با بسیج به جبهه رفتم، بعد عضو سپاه شدم.
رئیسجمهور:
یعنی اول بسیجی بودید بعد عضو سپاه شدید. فرزندانتان چه میکنند؟
جانباز:
سه نفرشان دانشجو هستند و یکی دوم دبیرستان هستند. حسن آقا مهندسی صنایع میخوانند، محمدعلی کامپیوتر میخوانند، فاطمه خانم نیز سال اول دانشگاه هستند.
رئیسجمهور:
بسیار خوب، رشتهها و مسیر خوب، انشاءالله خداوند همه آنها را موفق بدارد. اگر خانم و فرزندانتان هم نکتهای دارند بفرمایند.
خانم جانباز:
ضمن خوشامد گویی و تشکر از حضور رئیس جمهور، حاج آقای ما بیست سال است دارد با بیماری دست و پنجه نرم میکند. من برای بچههایم هم آرزوی شهادت کردم که یک ذره از عزت ایرانی ما کم نشود.
رئیسجمهور:
مردم، دولت و ملت ما همیشه در برابر قدرتها مقاوم خواهند ایستاد. ما آنچه از دنیا میخواهیم این است که ظلمی که به ناروا به مردم ما روا داشتند، آن را از سر مردم ما برطرف کنند. آنها رفتند از طریق جنگ نرم، از طریق سازمان ملل و توطئه فشاری را بر ملت ما وارد آوردند. تحریمهایی را که علیه ملت ما کردند ناحق و غلط بودند ولی متأسفانه امروزه قدرتهای دنیا بر مبنای اخلاق، عدالت و حق نیستند و بر مبنای قدرت و زور هستند و اینها بر مبنای همین زور آمدند به ملت ما ظلم کردند و تلاش ما این است که آن را برطرف کنیم. مردم ما روی حقوقشان استوار میایستند و دولت نیز خواست مردم را اجرا میکند.
انشاءالله ملت ما موفقیت مادی و معنوی را به دست خواهند آورد. ملت ما در برابر ابرقدرتها خیلی سختی کشید اما عزت و سربلندی خود را حفظ کرد و حفظ خواهد کرد و آن دستهای متجاوز را با همة توان پس خواهیم زد و فشارها را قدم به قدم برطرف خواهیم کرد.
فرزندان عزیز شما در یک خانوادة جهاد و ایثار رشد کردند، از پدربزرگ و پدری خیلی خوب، انشاءالله آنها هم برای حفظ این نظام و کشور و انقلاب تلاش خواهند کرد و سالم خواهند ماند و خداوند اجر شهید برایشان مقرر خواهد کرد، به خاطر نیت پاک شما و فرزندانتان.
خیلی از زیارتتان خوشحال شدیم. همیشه موفق باشید.