نام پدر: عبدالجلیل
محل تولد: خوزستان - آبادان
تاریخ شهادت : 25-5-1361 شمسی
محل شهادت : شلمچه
دیدبان
نام گلزار:دارالرحمه
دفاع مقدس(عملیات رمضان)
ودرحین اینکه موضع اتشبار توپخانه درحال آماده شدن بود نفرات جدیدی که وارد میشدند رئیس توپ باهر توپ باید نفرات تازه وارد را آموزش میداد البته بایدی نبود ولی همه نیروها همه چیز را باید یاد بگیرند .نیروهای جدید که به واحد توپ یک اضافه میشدند من آموزشهایی را که دیده بودم به انها انتقال میدادم .سمت من در واحد توپ یک رئیس توپ بود .توپهایی که در موضع اتشبار قرار داشتند ۱۳۰ میلیمتری غنیمتی عراقی بودند که ۲۷ کیلومتر برد نهایی داشتند وتیر مستقیم ان که دوربین مخصوص اینکار داشت تا هشت کیلومتر برد موثر داشت .( زمانی استفاده میشد که دشمن در حال پیشروی باشد و توپچی ها مستقیم ورو در رو درگیر شوند).این توپها هم روسی بودند ولی بر خلاف توپهای ۱۳۰ ارتش، این توپها نیمه خودکار بودند یعنی به محض شلیک پوکه را تخلیه میکرد و احتیاجی نبود که پوکه با دست تخلیه شود.چیننش توپها هم بنا به تشخیص فرماندهی وصلاح دید عملیاتی منطقه درموضع بشکل عدد پنج روی تاس بود . توپی که در وسط بود توپ مبنا نامیده میشود وقتی سریع همه چی مرتب شدو امادگی کامل شد گفتند که عملیات در پیش است . شبها هواپیماهای عراقی مرتب منور میریختند و بیابان مثل روز روشن میشد و اینکار را در شب چندین مرحله تا صبح انجام میدادند .شب عملیات دیده بانها هم امده بودند وبا ما در نماز جماعت شرکت کردند .از این دیده بانها سعید نصاری (شهید)،حسن روشنگر (مفقودالاثر)،جمشید ترنگان(آزاده) بودند وبقیه توذهنم نیستند. اما حسن روشنگر نظر به اینکه پسر زائر بنات (همان پیرمردی است که شهید عنایت الله ریئسی در خیابان ۱۳احمد آباد مورد لطف ومرحمت خود قرار داده بود) من هر وقت این حسن روشنگر را میدیدم با آن سیمای نورانی وقدیس گونه اش یاد عنایت می افتادم .من تا قبل از این عملیات اورا نمیشناختم ولی از زمانی که شناختمش تا میدیدمش با خود میگفتم یوسفِ یعقوب امد (حاج نعمت الله ریئسی به من گفته بود این در نزد زائر بنات مثل یوسفِ پسر یعقوب میباشد).در نماز جماعت یه حال عجیبی داشتند هم خودش وهم سعید نصاری .سعید که همیشه تبسم وآرامشی عجیب روی صورتش بود مشخص بود اینها آسمانی میشوند .بعد از خدا حافظی با بچه ها طوری خدا حافظی میکردند که انگار دیگر بچه ها را نمی بیند.((در اینجا یه خاطره نقل قول از فرهاد فرحیدر از بچه های توپ ۳ از حسن روشنگر باز گو کنم.حسن را در فتح خرمشهر دیدم او میگفت که وظیفه شناسایی در ان سوی کارون را بعهده داشتیم که با بسیمچی که همراهم بود به دام نیروهای بعثی افتادیم .در حال عقب نشینی بودند وشدیدا به اطلاعات نیاز داشتند .حسن ادامه میده که سرهنگ بعثی از من پرسید چه تعداد نیرو دارید؟ میگه بالبخند جواب دادم چند یگان از سپاه و ارتش و نیروهای بسیجی مستقر هستند.نیروی دیگر بعثی به سرهنگ گفت که تسلیم شویم ومن هم پیشنهاد اورا تائید کردم، که ناگهان سرهنگ یک سیلی آبدار به صورتم زد ودستور داد تا ما را به بصره ببرند.در مسیر شلمچه بودیم که ماشین حامل ما مورد هدف رزمندگان اسلام قرار گرفت و زخمی وخونین توسط بچه ها نجات پیدا کردیم )).وچند روز قبل از عملیات رمضان باز هم فرهاد را دیده بود.فرهاد گفت خیلی خوشحال بود وبه فرهاد گفته بود همینجا به محضر سیدالشهدا مشرف میشوم ((البته در همین عملیات هم شهید شد وبه محضر سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام حضور رسمی پیدا کرد. روحش شاد).۲۲تیر ماه سال ۱۳۶۱ در ماه مبارک رمضان، عملیات ۴۵ روز پس از فتح خرمشهر با رمز یا صاحب الزمان ادرکنی آغاز شد وتا هفت مرداد ادامه داشت هدف محاصره شهر بصره وقطع جاده ارتباطی پشتیبانی بعثیها از بغداد به بصره بود .این عملیات یکی از بزرگترین عملیات زرهی بعد از جنگ جهانی دوم محسوب میشد.
موقعیت عملیات از شمال به منطقه کوشک وطلائیه و حاشیه جنوبی هورالهویزه به طول ۵۰ کیلومتر واز غرب به اروند رود به طول هشتاد کیلومتر واز شرق به خط مرزی شمالی _جنوبی از کوشک تا شلمچه به طول ۶۰ کیلومتر منتهی میشد . سپاه سوم عراق روبروی نیروهای ایرانی درگیر عملیات بود

شهید سعید نصاری از شهدای عملیات رمضان. (دیده بان توپخانه )
محمود سرخیلی:
شهید سعید نصاری از دیده بانان شجاع تطبیق آتش سپاه پاسداران آبادان در منطقه کوشک و خاکریز ابرویی و در هنگام پاتک دشمن به خاکریز متصرفی در دست رزمندگان اسلام، در حالیکه دشمن در خاکریز نفوذ کرده و درگیری به جنگ تن به تن رسیده بود؛ دیدهبانی و اجرای آتش توپخانه و ادوات تطبیق آتش سپاه آبادان را علیه ادوات زرهی و نیروهای پیاده دشمن هدایت می کرد؛ به شهادت رسید.
شهید نصاری آنقدر ماهرانه، مسلط بر خود، دقیق و شجاعانه، آتش توپخانه و ادوات را در آنروز پاتک دشمن، بر علیه نیروهای متجاوز هدایت می کرد کانه در یک دیدگاه، با آرامش و بدون دغدغه های موجود نشسته و دیده بانی آتش می کند.
ماشاالله به آقا مصطفی خیامی
عالی بود