شهید محمد تقی پکوک
یک سال پس از کودتای 28 مرداد، گریه پسری با جثهای ضعیف در میان شوق اهل خانه بلند شد؛ والدین متدین این سرای سنتی نامش را محمدتقی نهادند تا زیور حمد خالق را همراه با جامه پرهیزکاری به عنوان چشمروشنی ورود به این دنیا به وی هدیه کنند.
این کودک جثه کوچک و ضعیفی داشت به طوری که بارها همبستر بیماری شد و حتی سپیدجامگان علم طبابت سر تأسف بابت صدور بلیط زودهنگام کودک روایت ما به دیار باقی را فرود میآوردند؛ این ضعف مستمر، خویشان محمدتقی را مدتها آزار میداد غافل از آنکه محمدتقی ضعیف اندام، روزی سرداری در عرصه نبرد میشود که دشمنش از هیبت توپخانهاش بر خود میلرزد.
محمدتقی نظیر سایر همتایان خود در دفاع مقدس، روند رشد روحی را از کودکی و نوجوانی پیوسته طی میکند و روز به روز با فرهنگ انقلاب بیشتر آشنا میشود تا آنکه پس از دریافت دیپلم و در حالی که پا در پوتین نظام شاهنشاهی دارد رایحه خوش خیزش اسلامی ملت را با تمام وجود درک میکند و با لباس رزم به یاری انقلابیون میشتابد و پس از دستور امام روحالله(ره) مبنی بر ترک پادگانها، صبحگاهان و شامگاهان خود را در صفوف مردم و در راهپیماییها و تظاهرات سپری میکند.
بعد از خشک شدن مهر پیروزی بر پرونده انقلاب اسلامی، جوان کاشانی برای اتمام خدمت سربازی به واحد هوابرد میپیوندد اما او که شیفته حراست از مردم خود است لباس رزم را ترک نمیگوید و پس از اتمام دوران سربازی به عضویت سپاه پاسداران در میآید.
پس از گذراندن دوره نظامی برای پاسداری از قلب تپنده شیعیان جهان به دیار حضرت معصومه(ع) رفت و به حفاظت از امید مستضعفان پرداخت اما با شروع درگیریهای کردستان از قم به اقلیم قهرمانان کرد میپیوندد و با مزدوران استکبار که در قامت مدعیان حمایت از مردم کرد ظاهر میشدند پیکار میکرد.
ضرب شصت خود را آنچنان به جیرهخواران استکبار چشانید که مدعیان رهبری قوم سلحشور کرد مدتها از خوف هدایای آسمانی این شهید خواب راحت نداشتند.
پس از خدمت به مرزهای غربی، راهی جنوب شرقی کشور سیستان و بلوچستان شد و ماهها در پیشانی صف مستضعفان این خطه قرار گرفت و هیبت پوشالی خانهای متکبر را در هم شکست و همچنین عرصه را به تاجران مرگ و سوداگران مواد مخدر تنگ کرد.
محمدتقی پس از آنکه امنیت نسبی را به مرزهای شرقی چشانید دوباره عزم کردستان کرد اما با این وجود همچنان دلتنگ خاکریزهای خاکی جنوب بود بنابراین با تنی چند از یاران سردارش، عازم سرزمین نور و شهادت شد و همراه با دوستانش توانست پایههای دژ مستحکم اسلام یعنی لشکر محمد رسولالله(ص) را بنا نهد.
او بعد از تشکیل لشکر27، ردای فرماندهی توپخانه را بر دوش نهاد و مسئولیت واحد مینی کاتیوشای تیپ ذوالفقار را بر عهده گرفت.
اما او فرمانده سنگرنشین نبود، صدای نفسش را همرزمانش در عملیات فتحالمبین، بیتالمقدس، مسلم بن عقیل، رمضان و والفجر خوب به خاطر دارند و دلیریهایش در شکستن ابهت پوچ بعث را امروز برای فرزندانشان تعریف میکنند.
تنها 21 روز از مردادماه 62 گذشته بود که شربت شهادت را در جاده ایلام نوشید و زخم کینه دشمنانش از سالها اخمش که کابوس شبانگاهیشان شده بود این بار در جای دقیقی نشست و پیشوند شهید را به نام محمدتقی پکوک اضافه کرد.
نفر اول از راست، سردار حاج عباس برقی می باشند که در زمان ثبت این عکس، جانشین فرماندهی تیپ ذوالفقار بودند. (نفر اول از چپ هم شناسایی نشد.). با این احتساب، این عکس را باید یادگاری توپچی های لشکر 27 با فرمانده شان «حاج همت» دانست