،شهیدمدافع حرم، حامد جوانی، یکی از جوان ترین شهدای مدافع حرم آذربایجان متولد ۲۸ آبان ۶۹ است.
در روز ۲۳ اردیبهشت ۹۴ در منطقه لاذقیه سوریه مجروح شده و بر اثر شدت جراحات حدود ۴۳ روز در سوریه و بیمارستان بقیه الله تهران بستری و در حالت کما بود که سرانجام با لبیک به دعوت حق، ۳ تیر ماه ۹۴ به قافله سیدالشهدا(ع) پیوست و در گلزار شهدای وادی رحمت آرام گرفت.
** آخرین حضور شهیدی که میخواست داماد شود
محمود چهارباغی:
یک نیرویی داشتیم به نام «حامد جوانی» که بچه تبریز بود. او یکی از توپها را کنار جاده آورده بود و به شدت به سمت مسلحینی که ادلب را گرفته بودند و در حال پیشروی به سمت «لاذقیه» و «سهل الغاب» بودند، شلیک میکرد و تعداد زیادی از آنها را با آتش همین توپ از بین برد.
مسلحین وقتی دیدند این توپ مانع عبور آنهاست، مخفیانه از روی ارتفاعات و از لابه لای درختان، با یک موشک مالیوتکا به سمت او شلیک کردند. موشک بین توپ و صورت حامد جوانی منفجر شد. آنها هم از این صحنه فیلمبرداری کردند و آن را منتشر کردند.
به ما خبر دادند حامد جوانی مجروح شده است. من و «ابوباقر» (سردار فلاح زاده) خودمان را به بیمارستان لاذقیه رساندیم و دیدیم هر دو دستش قطع شده و چشمهایش نابینا شده بود و فقط قلبش کار میکرد. خواستیم او را از لاذقیه به دمشق بیاوریم؛ گفتند نمیشود، اگر او را در هواپیما بگذارید یا به هرشکلی تکان دهید، از دست میرود، باید چند روز صبر کنید. بدنش باد کرده بود و وزنش 3 برابر شده بود. معلوم بود که دیگر زنده نمیماند.
هماهنگ کردیم و پدر و مادر و برادرش برای دیدنش به لاذقیه آمدند و مدتی بعد که کمی بهتر شد، او را به دمشق و پس از آن به تهران آوردیم ولی مدتی بعد شهید شد و الان هم در گلزار شهدای تبریز دفن است.
خیلی جوان خوب، رعنا و شجاعی بود. مجرد هم بود. قبلا هم در عملیات دیر العدس با بنده همکاری میکرد. وقتی میخواست برود، گفتم کجا میروی؟ گفت میخواهم داماد شوم. برایش یک دست کت و شلوار خریدم و گفتم این هم هدیه من به تو که میخواهی داماد شوی.
خودش برایم تعریف کرد که در تبریز به خواستگاری رفته بود و خانواده دختر گفته بودند شرطمان این است که دیگر به جبهه نروی. او هم گفته بود پس یک بار دیگر میروم و برمیگردم. یک بار دیگر آمد و این را برایم تعریف کرد ولی دیگر برنگشت؛ روحش شاد.
حاج قاسم سلیمانی از شهید «حامد جوانی» بعنوان آچار فرانسه نیروهایش در سوریه یاد کرده بود. این شهید با تخصصی که در مورد مسائل توپخانه و موشکی داشت، ضربههای مهلکی بر داعشیها وارد آورده و چنان وحشتی در دل آنها ایجاد کرده بود.
حاج «جعفر جوانی» پدر شهید مدافع حرم «حامد جوانی» در گفتوگو با خبرنگار دفاع پرس در تبریز، با اشاره به خصوصیات اخلاقی فرزند شهید خود اظهار داشت: رشد و نمو «حامد» در فضایی مذهبی و معنوی بود و از سن پنج سالگی در هیئت فاطمیه مسجد محل با توزیع قند خادمی میکرد. از کودکی روحیه پهلوانی و ازخودگذشتگی داشت و در تمام مقاطع تحصیلی شاگرد اول مدرسه بود تا آنجا که توانایی تدریس پیدا کرده و در پایگاه مسجد کلاسهای تقویتی دایر کرد.
اینجا اگر سردار هم باشی باید شکسته شوی
پدر شهید جوانی با اشاره به علاقه ویژه فرزند شهید خود به حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، گفت: حامد در روز عاشورا مسئولیت شستن دیگها و ظرفهای احسان عزاداران حسینی را بهعهده میگرفت و وقتی هم هیئتیها میگفتند «آقا حامد شما یک افسر هستی و بهتر است این کارها را به دیگران بسپاری»، در جواب میگفت: «اینجا جایی است که اگر سردار هم که باشی، باید شکسته شوی تا بزرگ شوی».
برای رفتن به سوریه در پوست خود نمیگنجید
حاج «جعفر جوانی» در خصوص خوشحالی فرزند خود برای اعزام به سوریه نیز تصریح کرد: در یکی از روزهای پاییز 93، حامد خوشحال و خندان به خانه آمد و با ذوق و شوق خاصی گفت: «یک خبر خوب دارم». همه سرا پا گوش شدیم تا حامد دلیل آنهمه خوشحالیش را بگوید. حامد گفت: «یادتان هست که من همیشه میگفتم که ای کاش 1400 سال پیش به دنیا آمده بودم تا در رکاب حضرت اباعبدالله (ع) بجنگم و از خاندانش دفاع کنم؟ حالا این فرصت برایم پیش آمده تا به سوریه بروم و از خواهر حضرت اباعبدالله (ع) دفاع کنم».
مدام از کمک آمریکا به داعش میگفت
پدر شهید جوانی با بیان اینکه فرزندش پس از بازگشت از اولین مأموریت خود، خاطراتی را تعریف کرده بود، اظهار داشت: پس از اولین اعزام پسرم به منطقه و بازگشتش در اسفندماه، وی مدام از حال هوای منطقه و شرایط سخت جنگ در سوریه تعریف میکرد و با اشاره به حوادث آن روزهای جنگ سوریه، میگفت: «من در آنجا به عینیت میبینم که چگونه هواپیماهای آمریکایی به بهانه بمباران داعشیهایی که در محاصره نیروهای جبهه مقاومت بودند برای آنها با چتر اسلحه و مهمات و مواد غذایی میرسانند و به جای داعشیها نیروهای سوری و مردمی را بمباران میکنند تا راه فراری برای داعشیها باز کنند».
میدانست شهید میشود
پدر شهید جوانی در ادامه گفت: با وجود تعیین زمان عقد در روز اول فروردین، حامد به من گفت که «بابا من اکنون شرایط ازدواج ندارم. من در این دختر و خانواده ایشان هیچگونه ایرادی نمیبینم، هر ایرادی هست از من است. من نمیخواهم نام کسی در شناسنامهام ثبت شود و بعدا از آنها شرمسار شوم، چرا که اگر اینبار خدا بخواهد و من عازم سوریه شوم مدت زیادی زنده نخواهم بود».
داعشیها برایش نقشه ترور کشیده بودند
جعفر جوانی در ادامه افزود: من از همرزمان حامد شنیدم که در منطقه «لاذقیه» یک روستای شیعه نشین در محاصره تکفیریها بود و آنقدر اوضاع وخیمی داشت که حتی نظامیهای سوری برای آزادی آن پیشقدم نمیشدند. اما حامد با تخصصی که در مورد مسائل توپخانه و موشکی داشت، با برنامهریزیها و مهندسی دقیق توپخانهای و دیدهبانی، ضربههای مهلکی بر داعشیها وارد آورده و چنان وحشتی در دل آنها ایجاد کرده بود که برای ترور حامد نقشههایی کشیده بودند.
با موشک ضدتانک حامد را هدف قرار دادند
ضربات مهلک حامد جوانی به پیکره داعش به طوری بود که بسیاری از تکفیریها از دست او آواره شده بودند و زمانی که با موشک ضدتانک «تاو» مورد هدف قرار میگیرد، از چهار زاویه فیلمبرداری میشود و تا دو ماه این فیلم سر فصل خبر سایتها و شبکههای ماهوارهای داعشیها بود.
نحوه مجروحیت و شهادتش مانند حضرت ابولفضل (ع) شد
پدر شهید حامد جوانی با بغضی که دیگر تبدیل به اشک شده بود، گفت: بعد از اینکه حامد مورد هدف قرار میگیرد، یا حسین گویان به زمین میافتد و از همان روز به کما میرود. ما سوم خرداد 94 از این موضوع مطلع شدیم و بعد از چهار روز با هماهنگیهای بهعمل آمده به سوریه رفتیم.
وی افزود: هنگامی که به سوریه رسیدم، چون نمیدانستم که حرم مطهر خانم زینب (س) کدام سمت است به چهار سو سلام کردم و گفتم خانم جان، در آخرین وداع با اباعبدالله الحسین (ع) خیلی بیتابی میکردید و اباعبدالله (ع) دست خود را به سینهتان گذاشت و شما آرام شدید. شما را به مادرتان حضرت زهرا (ع) قسم از برادرتان بخواهید دست خود را به سینه من نیز بگذارد و آن آرامش را به قلب من هم منتقل شود.
جعفر جوانی ادامه داد: در لاذقیه وقتی به بالای سر حامد رسیدم، از هر کس جویای حالش میشدم فقط میگفتند به مقتل حضرت ابوالفضل (ع) نگاه کن، زیرا در مورد آن حضرت هر چه نقل کرده و نوشتهاند در مورد حامد نیز صدق میکند. بر اثر اصابت موشک حامد دو دست و دو چشمش را از دست داده و برابر نظریه پزشکان 80 در صد مغزش در اثر ترکش و موج انفجار از بین رفته و صورتش چنان متلاشی شده بود که قابل شناسایی نبود و در حالت کما بهسر میبرد.
سردار سلیمانی بر سر بالین مجروح حامد اشک ریخت
پدر شهید جوانی در ادامه گفت: بعد از 22 روز بستری شدن در بیمارستانهای سوریه به هر نحوی بود حامد را در حالت کما با آمبولانس به فرودگاه دمشق حمل کردیم و سپس با هواپیما به تهران منتقل و در بیمارستان بقیهالله بستری شد که در همان اوایل بستری سردار حاج «قاسم سلیمانی» بر بالین حامد حاضر شد و چون چشمش به حامد افتاد اشک از چشمانش جاری شد و گفت: «من آچار فرانسه نیروهایم را در سوریه از دست دادم». حامد پس از 42 روز بستری شدن در بیمارستانهای سوریه و ایران، در سوم تیرماه سال 1394 در سن 25 سالگی به فیض شهادت نائل آمد.
نحوه شهادتش را خودش نقاشی کرده بود!
حاج «جعفر جوانی» با اشاره به اینکه حامد از ابتدا علاقه خاصی به قمر منیر بنی هاشم (ع) داشت، گفت: پسرم همانگونه که در وصیتنامهاش نوشته بود و در دفتر نقاشیهایش که هنگام شهادت در جیبش بود، نحوه شهادت خود را نقاشی کرده بود که ابوالفضلگونه به شهادت میرسد که در میان سوریها و ایرانیان نیز لقب «شهید ابوالفضلی» گرفت.
به فرمان مولایم امام خامنهای به سوریه میروم
این شهید بزرگوار در فرازی از وصیتنامه خود آورده است: ای عاشقان اهل بیت رسولالله (ص)! من خیلی آرزو داشتم که 1400 سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین (ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امامخامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع کنم؛ لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین در سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس (ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم.
منبع:دفاع پرس
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا اباعبدالله
یاحسین تا آخرین قطرهی خون نمیگذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود. تنها دلخوشی من برادر زادهام علی است که وقتی او بزرگ شد بگوید که عمویت برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) رفته و شهید شده است، بگذارید علی افتخار کند.
مادر عزیزم اگر بنده توفیق شهادت پیدا کردم و برای من مجلس یادبود گرفتید در عزای من گریه نکنید چراکه دشمنان اسلام شاد و خرم میشوند و اگر گریه کنی در روز قیامت حلال نمیکنم .
نیز مادرم بنده انشاءالله در این سفر که به سوریه میروم عمودی میروم و افقی به ایران بازمیگردم و نیز به گروه موزیک لشکر بگویید چون من با شما سابقه دوستی و همکاری داشتم موقع ورود پیکر من به تبریز بصورت عالی و منظم به نواختن موزیک بپردازید.
پدر عزیزم به دلم افتاده که این آخرین سفر من به سوریه میباشد و میدانم که شهید خواهم شد لذا از صمیم قلب مرا حلال کنید.
ای عاشقان اهل بیت رسول الله! من خیلی آرزو داشتم که ۱۴۰۰ سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم و حال، وقت آن رسیده که به فرمان مولایم امام خامنهای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر دفاع بکنم. لذا به همین منظور عازم دفاع از حرمین به سوریه میشوم و آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان شهید بشوم
۲۵ فروردین ۹۴
حامد جوانی
آشنایی بیشتر در وبلاگ شهدای مدافع حرم: