سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سلام خوش آمدید
شهید حسینی خاتونی-میرسعید
شهید میرسعید حسینی خاتونی
نام پدر: میرصفر
تاریخ تولد: 9-10-1345 شمسی
محل تولد: آذربایجان غربی - ارومیه 
پاسدار-مجرد
مهندسی
تاریخ شهادت : 1-8-1363 شمسی
محل شهادت : مهاباد 
کمین ضد انقلاب
گلزارشهدا:باغ‌رضوان 

آذربایجان غربی - ارومیه
پاسدار شهید سعید حسینی،گروه توپخانه 60 رسالت

 فرازی از زندگینامه شهید:

پاسدار شهید سعید حسینی در سال ۱۳۴۵ در یکی از محلات فقیرنشین شهر ارومیه متولد شد. بعد از طی دوران کودکی راهی مدرسه شد. دوره ابتدایی را در مدرسه نادرشاه به اتمام رسانید، ولی به علت فقر و مشکلات اقتصادی به محله دیگری به نام شهرک شهید بهشتی (کوه جهودان) که یکی از محلات حاشیه ای و بسیار محروم ارومیه بود، مهاجرت نمود. دوره راهنمایی را در مدرسه نیک فرجام (شاپور) مشغول به تحصیل شد، ولی در سال دوم به علت فعالیتهای انقلابی ترک تحصیل نمود و به مدت ۷ ماه در پایگاه مالک اشتر به صورت شبانه روزی فعالیت نمود و سپس به پایگاههای هورسین حماملر منتقل گردید و در همین پایگاه بر اثر درگیری مجروح شد و بعد از بهبودی در چندین عملیات پاکسازی در منطقه حضور داشت.
در سال ۱۳۶۲ رسماً به استخدام سپاه درآمد و به واحد مهندسی رزمی قرارگاه حمزه سیدالشهداء اعزام و در قسمت تبلیغات مشغول به کار شد و از آنجا، جهت ساختن پی شناور به اهواز، جزیره مجنون اعزام شد و در زیر بمبارانهای شیمیایی به اتمام و نکمیل پل پرداخت.
سرانجام در تاریخ ۱۳۶۳/۸/۱ در جاده بوکان، در یک درگیری با ضدانقلاب به شهادت رسید.
روحش شاد و راهش پررهرو باد

زندگی نامه شهید از زبان خود شهید:

بدینوسیله لازم و ضروری دانستم که اندازه ای از خاطرات و زندگی خود را بنویسم، اینجانب در دوران کوچکی در یکی از مدرسه های ابتدائی به نام مدرسه نادر شاه تا سال پنجم به تحصیل اشتغال داشتم و چون به علت فقر و بی چیزی از آن محل کوچ کرده و به محل دیگر به اسم کوه یهودیان والان که به شهرک شهید بهشتی معروف می باشد رفتیم و آنجا مسکن کوچکی با وضع ناهنجاری ساختیم و بعد در منطقه چهار بخش که به منزلمان نزدیک بود در مدرسه راهنمائی شاپور اول (نیک فرجام) به تحصیل ادامه دادم و تا سال دوم که بودم در یکی از پایگاههای محل خود ثبت نام کردم و کم کم سال سوم فرا رسید و چون هم به خدمت مشغول بودم و درس می خواندم و چون پی در پی فعالیتم زیاد شد دیگر نتوانستم به تحصیل اشتغال دهم و اسلحه بدستم گرفتم و با دشمنان اسلام و قرآن به جنگ پرداختم و مدت۷ ماه در پایگاه مالک اشتر هم عملیاتی و شبانه روزی شده بود، فعالیت نمودم و بعد از چندین ماه به پایگاه هورسین که رنجشهر صومای برادوست می باشد اعزام شدم و به مدت دو ماه و نیم در آن پایگاه مشغول به خدمت شده ام و بعد از آن در۲۲ بهمن سال۱۳۶۰ اعزام به پایگاه حماملر بعد از چندین روز سپری شده، صبح ساعت۵/۵ درگیری شروع شد. من در آن پایگاه مجروح شدم و مدتی در استراحت به سر می بردم و رفته رفته حالم بهبود یافت به همان پایگاه رفته و در چندین عملیات پاکسازی شرکت کرده و چندین تن از برادران باایمانمان از دستمان رفتند. خدا روح تمام شهدا را شاد نماید و هفتم ماه رمضان سال۱۳۶۲ موفق شدم در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ثبت نام نمایم و بعد به اردوی سپاه رفتم و آموزشهای گوناگون فرا گرفتم و بعد از تکمیل دوره آموزش بنده را به واحد مهندسی قرار گاه حمزه سید الشهدا(ع) اعزام نمودند و بعد از چند روز در قسمت تبلیغات این واحد شروع به کار کردم و بعد از چند ماه با یکسری از برادران جهت ساختن پل شناور به جزیره مجنون (اهواز) اعزام شدیم و هر روز صبح تا شب در پل تلاش و کوشش می کردیم و سمت در آنجا، در قسمت بی سیم بودم و هر کدام در قسمتی اشتغال داشتند به هر حال به هر نحوی که بود پل را به اتمام رساندیم تا نیروی اسلام بتوانند به جزیره بروند با اینکه هواپیماهای عراقی با افکندن بمب های شیمیایی می خواستند ربع وحشت در دل ما ایجاد نمایند، ولی با قدرت خداوند باری تعالی و پشتوانه خودمان پل را به اتمام رساندیم و بعد به شهر شهیدپرور خودمان ارومیه بازگشتیم در واحد، مرا به قسمت موتوری معرفی کردند. بعد از چند ماه خدمت در موتوری انتقال گرفته و به عنوان مدیریت داخلی واحد معرفی نمودند. امیدوارم در پیش بردن اهداف اسلامی موفق باشید و پرچم اسلام را سربلند نگه دارید.
والسلام علیکم و رحمة ا... و برکاته.

میرسید حسینی


بسم ا... الرحمان الرحیم
به حضور پدر و مادر گرامیم رسیده و ملاحظه فرمائید.
مورخه۶۲/۱۲/۴
پس از عرض سلام. امیدوارم که در زیر سایه خداوند متعال صحت و سلامت بوده باشید و همچون همیشه به زندگانی خود ادامه داده و در زندگی خود پیروز و موفق بوده باشید. باری پدر و مادر گرامی، اگر بخواهی از احوالات اینجانب خبردار شوی الحمدا... هیچگونه جای نگرانی نیست و نگرانی فقط از طرف دوری شما پدر و مادر و برادران گرامیم است که انشاءا... آن هم با رسیدن جواب این نامه برطرف خواهد شد. پدر عزیزم از طرف من نگران نباشید. ما در شهر اهواز، خود شهر اهواز هستیم و هیچ گونه جای نگرانی نیست پدر جان من فقط آرزویم این است که بعد از برگشتن یک شغل درست و حسابی پیدا کرده باشی و تو مادر جان، انشاءا... بعد از چند روز برمی گردیم. مادر من از شما یک تقاضا دارم شما را به جان امام خمینی و به جان خودم قسم می دهم که مادر جان اگر یک ذره ناراحت باشی به قرآن حلالت نخواهم کرد. آخر من نیایم او نیاید و آن دیگری هم نیاید، پس چه کسی بیاید. اسلام الآن سرباز می طلبد و تو وحید درسهایت را خوب بخوان و سعی کن که درست را تا آنجایی که می توانی ادامه دهی. پدر و مادر از عوض من از روی رضا و جواد ببوسید. دیگر عرضی ندارم. سلام مرا به تمام دوست و آشنایان برسان. منتظر جواب نامه هستم.
۶۲/۱۲/

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سرداران آتش

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."







طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات