سال 1347 روستای شیوند،  ظهور یکی دیگر ازستارگان درخشان تاریخ بشریت را در آسمان خود دید.

 خانواده کیانی شاهوندی نام ذبیحالله را برای فرزند خود انتخاب کردند. دوران کودکی را در زادگاهش در کنار هم سن و سالان و همبازی های خود سپری و پس از اتمام درس در مقاطع ابتدایی و راهنمایی، برای ادامه تحصیل خود به شهرستان ایذه نقل مکان کرد و در دبیرستان آیت الله طالقانی ثبت نام نمود.

 با پشتکاری که برای کسب علم و دانش داشت، کنار دیگر دوستانش درس را با علاقه و اشتیاق فراوان دنبال میکرد. او در همان دوران ابتدایی تا دبیرستان بر روی کتابهای درس می نوشت ای کاش من هم یک پاسدار بودم.

 در همان دوران دبیرستان در تاریخ هشتم خرداد ماه 1366 به عضویت سپاه پاسدران درآمد و با هدف و خدمت به میهن اسلامی خویش لباس سبز سپاه را به تن کرد تا به صف دلاورمردان پاسدار پیوسته و رسالت خطیر خود را به انجام رساند. از همین رو عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شد. بعد از مدتها حضورش در میدان جنگ به مرخصی آمد و از آنجا که همیشه همه را به تحصیل علم و دانش راهنمایی میکرد. به برادر کوچک خود که در کلاس پنجم ابتدایی درس می خواند قول داد که اگر در امتحانات خردادماه قبول شود برایش یک ساعت مچی هدیه می گیرد.

 برادر کوچکش چشم به در منتظر آمدن ذبیح الله بود تا هدیه او را برایش بیاورد، اما قاصد میدان شهادت، برایش خبر جاوید الاثری را به ارمغان آورد... او در عملیات پدافندی در جزیره مجنون در تاریخ 4/4/67 براثر تک دشمن به خیل عظیم شهدا پیوست و مفقودالجسد گردید و زمان میگذشت و ایام یکی پس از دیگری سپری شد تا که سرانجام بعد از سال ها انتظار پیکر مطهر ذبیح الله کیانی شاهوندی به خانواده تحویل داده شد تا از آن پس، ساعتها و ثانیههای عمر برادر با شمیم عروج برادر معطر شوند. 

پیکر مطهرش در قبرستان روضة الزهرای شهرستان ایذه قطعه گلزار شهدا به خاک سپرده شد تا کعبه عشاق حق و حقیقت باشد.