عضویت او در سپاه به عنوان پاسدار وظیفه بود و در تاریخ ۶۵/۱۰/۱۳ در منطقه عملیاتی شلمچه به علت اصابت ترکش خمپاره شهید شد.
در خصوص کودکی و تولد او مادر شهید چنین می گوید: « نام شهید را پدرش انتخاب کرد که نام برادر مرحومش بود. پس از ۵ دختر با نذر و نیازی که در امامزاده خالد نبی کردیم خدا او را به ما داد .
یکبار در دوران کودکی هنگام کشیدن آب از چاه به دورن چاه افتاد اما پدرش اورا نجات داد.
شهید در خارج از ساعات درس و مدرسه در فعالیت های کشاورزی کمک می کرد. با روحانیت روستا ارتباط خوبی داششت و قرآن خواندن را نزد آنها فرا گرفت.
مادرش ادامه داد: زمانی که به جبهه اعزام شد گفت:
«من به جبهه می روم اگر شهید شدم برایم گریه زاری نکنید!»
از دوستش شنیدم که نماز ظهر راخواند  و در سنگر بود که خمپاره بر روی سنگر افتاد و به شهادت رسید. آرزو داشتم او را داماد کنیم.»
محمد نوروزی برادر شهید اینگونه اظهار کرد: روابط ما خیلی عالی و صمیمی بود . بعد از انقلاب عضو گروه بسیج شد . او به امام خیلی علاقه مند بود همیشه می گفت: امام را دعا کنید .
بار اول ۱۹ ساله بود که جبهه رفت ، او هنگامی که به جبهه می رفت می گفت: باید انقلاب را حفظ کنیم شهدای دیگر هم مثل ما بودند و رفتند.
تاجگل نوروزی خواهر شهید : بزرگترین آرزوی او رفتن به دانشگاه بود
من خواهر بزرگ شهید هستم ، اوایل انقلاب آنها تلویزیون نداشتند و به همین دلیل برای دیدن ورود امام به ایران به منزل ما آمد ووقتی صحنه های ورود امام را می دید خیلی خوشحال بود.
بزرگترین آرزوی عطاقلی رفتن به دانشگاه بود اما با وقوع جنگ علاقه مندی به حفظ انقلاب درب دانشگاهی دیگر را پیش رویش باز کرد.»

برگرفته از کتاب شقایق های صحرا در گلستان انقلاب