سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سرداران آتش

یادواره شهدای توپخانه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی

سلام خوش آمدید
شهید مظهرصفاری-جمشید

شهید مظهرصفاری-جمشید

نام پدر:قنبر

تاریخ تولد:1-6-1344شمسی

محل تولد:آذربایجان غربی - ارومیه

پاسدار - مجرد

دیدبان

تاریخ شهادت:18-11-1365شمسی

محل شهادت:شلمچه - کربلای 5

گلزارشهدا:باغ رضوان

آذربایجان غربی - ارومیه

توپخانه لشگر 31 عاشورا

 زندگی نامه  شهید جمشید مظهر صفاری

بسم الله الرحمن الرحیم

اسلام به این شهیدان و شهیدپروران افتخار می کند.   امام خمینی (ره)

 

پاسدار خونگار شهید جمشید مظهر صفاری در سال 1344 در یک خانواده مذهبی و مسلمان دیده به جهان گشود. آری او فرزند امام و یاور اسلام بود چرا که امام عزیزمان از کودکان در گهواره در قیام 15 خرداد 1342 سخن گفته بود. ایام تحصیل او در دوره راهنمایی مصادف بود با دوران مبارزات انقلاب اسلامی، او با سن کم خود در تظاهرات و راهپیمایی های بزرگ سرنگونی طاغوت دائماً شرکت داشت. بعد از پیروزی انقلاب در مسجد محل به فعالیت امور فرهنگی و بسیج دانش آموزی و پایگاه مقاومت محل پرداخت و همراه تحصیل در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه بصورت افتخاری (نیمه فعال) به نگهبانی و فعالیت تبلیغاتی مشغول شد و کم کم به هنر خطاطی و نقاشی روی آورد و از سال 1361 در قسمت خطاطی سپاه مشغول خدمت شد در تابستان همان سال بود که بصورت بسیجی به جبهه اعزام شد. این ایام با شهادت پسر عمویش پاسدار شهید یونس مظهرصفاری(1) که در روستای حکی کردستان ارومیه توسط عناصر ضد انقلاب حزب دمکرات در تاریخ 2/6/61 شهید شده بود؛ مصادف بود. جمشید با او خیلی صمیمی بود و شهادتش در او خیلی اثر کرد و برای ادامه راه خونبار پسر عمویش و عشقی که به سپاه و ایثارگری ها ی رزمندگان سپاه داشت به عضویت رسمی سپاه درآمد. در واحد تبلیغات سپاه فعالیت می کرد و در وقت حمله و فعالیت های نظامی در منطقه به عملیات جنگی می رفت.

    در پایگاه های کردستان از جمله سرو، سیلوانا و لولان با ضد انقلاب در نبرد و ستیز بود. و در منطقه کردستان همراه کارهای تبلیغاتی و فرهنگی در مواقع ضرورت به نیرد با ضد انقلاب کومله و دمکرات می پرداخت.  از نظر فعالیت های فرهنگی با امور هنری اداره ارشاد اسلامی ارومیه در همکاری نزدیک بود و از اساتید نقاشی و خط آن اداره و کلاس های مربوطه استفاده می کرد و از آثار باقیمانده وی که بر دیوارهای شهرمان جلوه گر است می توان به علاقه و عشقی که به امور هنری داشت پی برد.

    با این همه او رزمنده ای در سنگرهای ایمان بود و به این خدمت بسنده نکرد و به آموزش دیدبانی توپخانه در اصفهان اعزام شد و سرانجام در عملیات های کربلای چهار و پنج با رشادت ها و دلاوری های فراوان که به غیر از دیدبانی از تیربار و آر پی چی هم استفاده می کرد؛ شرکت داشت. همراه چند گردان در عملیات کربلای پنج با نیروهای بعثی به نبرد پرداخت و بعد از عملیات به مرخصی آمد و با اهل خانواده و اقوام که بعد از چند ماه ندیده بود؛ دیداری تازه کرد.  در بمباران شهر ارومیه توسط هواپیماهای رژیم بعثی صهیونیستی عراق در ارومیه بود و خیلی تلاش و فعالیت در کمک به مردم بمباران شده داشت و سرانجام به منطقه عملیاتی شلمچه رفت و بعد از اولین روز برگشت از مرخصی در کنار برادرش مجید در سنگر دیدبانی در اثر اصابت ترکش خمپاره به خیل شهیدان خونبار انقلاب اسلامی پیوست و ندای حق را و صلای هل من ناصر ینصرنی امام حسین علیه السلام را لبیک گفت به سوی معبودش که تنها او را می پرستید و تنها بری او تلاش می کرد شتافت. از ویژگی های اخلاقی او می توان به چابکی و شجاعت در رزم، خوش اخلاقی و تعاملات اجتماعی، کمک به فقراء و انفاق در راه خدا، تواضع و فروتنی او اشاره کرد. در ضمن به امر به معروف و نهی از منکر نیز در سطح شهر ارومیه به همراه برخی از دوستان همرزمش می پرداخت.

روحش شاد و راهش پاینده و پر رهرو باد.                                            تاریخ شهادت 18/11/1365

 محل شهادت : عملیات کربلای 5، کانال پرورش ماهی (شلمچه)

نویسنده:
مجید مظهر صفاری

راست کاظم سیلانی، شهید جمشید مظهر صفاری

 

راست شهید جمشید مظهر صفاری، کاظم سیلانی، رسول حاتمی

 

 

عزاداری محرم، از راست شهید نیری جوان، شهید صفاری

 

پاره ای از وصیت نامه « شهید جمشید مظهر صفاری»
بسم ا... الرحمن الرحیم
درود و سلام بر امام عزیزمان که ما را از ظلمت به نورانیت هدایت نمود. درود و سلام به ارواح مقدس شهدا که با خون خود درخت توحید را بارورتر نمودند و درود و سلام به رهروان راه این شهیدان مقلدان روح ا... .
خداوندا چگونه وصیت خود را بنگارم در حالیکه سراپا مملو از گناهم و از سنگینی بار گناهانم قلم به روی کاغذ نمی چرخد. خداوندا به قدری گناه کرده ام که آبرو ندارم در درگاهت را بزنم، ولی باز ناامید نیستم. خدایا مرا بیامرز و مرا بطلب و مرا از بندگان پسندیده ات قرار بده.
الهی العفو، الهی العفو، الهی العفو
مطمئن باشید که اسلام پیروز است و باید پیروز شود و برای پیروزیش راه شهدا را ادامه دهید. چون تنها راه رسیدن به سعادت همان راه انبیاء و همان راه رسیدن به لقاءا... است. از ولایت فقیه خالصانه پشتیبانی کنید که راه آنان نیز راه انبیاء و راه ا... است.
پدر و مادر جان، درود بر شما که جوانان خودتان را مانند ابراهیم و به فرمان روح ا... که فرمان خداست به قربانگاه فرستادید و امید است که انشاءا... قربان شما مورد قبول واقع گردد. و اینجانب نیز آهی به دل راه نخواهم داد و مشتاقانه به دیدارش خواهم شتافت.
پدر و مادر هرگونه ناراحتی و هرگونه افسردگی مطمئناً باعث عذاب روحی من خواهد شد پس خوشحال و امیدوار باشید که راه ما راه خدا می باشد.
پدر و مادر مهربانم، من برای شما پسر خوبی نبودم. امیدوارم که مرا عفو کنید و از خداوند تبارک و تعالی طلب مغفرت و آمرزش بر همه مسلمین جهان و ستمدیدگان می طلبم و ای کاش جانها داشتم و در راه خدا برای نابودی کفر و شرک می جنگیدم و شهید می شدم. می دانید که انسان یک بار بیش نمی میرد پس بیایید آن هم در راه خدا باشد.
خواهران و برادرانم، پیام شهیدان را به تمام نقاط جهان بفرستید و بگوئید که جوانان اسلام عاشقان شهادتند و شهادت را برای خود زندگی جاویدی می دانند. زندگی که روزی آن از خداست و در نزد خدا. پس هیچ چیز جز شهادت گلوی تشنه مرا سیراب نمی سازد و تنها راه خیر و برکت ، سعادت، آزادگی همان شهادت در راه خداست. پس بیائید حقیقت این راه را درک کنیم که شاید از شاهدان زنده تاریخ باشیم.
در پایان از همه اهل فامیل و‌ آشنایان حلالیت می طلبم و انشاءا... همگی از متقیان درگاه حق تعالی گردیم که شاید نظری بر ما عنایت فرموده و ما را هم در صف شهدا و مقربان اهل عترت و طهارت قرار بدهد.
به جلسه قرآن که چراغ و راه هدایت است تداوم داده و عمل به آن کنید تا شاید در آخرت مورد شفاعت صاحب او گردیم.
والسلام
بنده روسیاه خدا جمشید مظهر صفاری
 
 

 

مادر شهید مظهر صفاری دو فرزند پسر و دو فرزند دختر دارد که یکی از پسرانش را تقدیم اسلام و انقلاب کرده است او در مرور خاطرات شیرین فرزندش در حالیکه اشک در چشمانش جمع می شود می گوید ایام تحصیل او در دوره راهنمایی مصادف بود با دوران مبارزات انقلاب اسلامی؛ او با سن کم خود در تظاهرات و راهپیمایی های بزرگ سرنگونی طاغوت دائماً شرکت داشت.

بعد از پیروزی انقلاب در پایگاه مقاومت شهید رجایی به فعالیت در امور فرهنگی و بسیج دانش آموزی پرداخت و همراه تحصیل در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه به نگهبانی و فعالیت تبلیغاتی مشغول شد و کم کم به هنر خطاطی و نقاشی روی آورد و از سال ۱۳۶۱ در قسمت خطاطی سپاه مشغول خدمت شد و در تابستان همان سال بود که در سن ۱۷ سالگی به جبهه اعزام شد و گفت که بر ما واجب است که از فرمان رهبری اطاعت کنیم.

دیدار آخر با شهید

safari (2)

روزی آمد و با تمام فامیل، همسایگان و خانواده دیدار کرد غافل از اینکه دیدار آخرش بود طرفهای ظهر بود نهار حاضر کرده بودم آن زمان خیابان خیام و تعدادی از خیابانهای اطراف را بمباران کردند آمد دیدم تمام لباسهایش خاکی و خونی است بسیار ناراحت بود گفت من تحمل اینجا ماندن را ندارم باید بروم و جواب صدام را بدهم.

فردای آن روز با وجود اینکه در مرخصی و استراحت بود با سایر رزمندگان اعزام شد من با رفتنش مخالفت می کردم گفت مادر من به حرف تو گوش کنم یا از فرمان امام اطاعت کنم، مکثی کردم و به عکس امام که بالای سرش بود نگاه کردم و گفتم به فرمان امام عمل کن.

اعلامیه امام را از جیبش در آورد و به من گفت مادر این را بخوان، دیدم مطلبی از امام (ره) نوشته که « ای رزمندگان عزیز من عاجزانه دست شما را می بوسم مثل تنور جبهه ها را گرم نگه دارید » گفتم پسرم به خدا سپردمت موقع رفتن هم کلید در خانه را به من داد و رفت.

نحوه شهادت

پسر بزرگم نقل می کند که جمشید در کنار او در سنگر دیده بانی به امر هدایت آتش توپخانه و ثبت مختصات مشغول بود که نزدیک غروب ناگهان عراقی ها یک خمپاره ۶۰ شلیک کردند که جمشید از ناحیه سر مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و همان لحظه به فیض شهادت نایل آمد.

 در طول ۸ سال جنگ کمتر از دو سال در خانه حضور داشت بیشتر در جبهه بود در ۲۴ بهمن ماه سال ۱۳۴۴ از مادر متولد شده بود و در ۲۴ بهمن ماه سال ۶۵ در سن ۲۱ سالگی به خاک سپرده شد.

 


(1)-مظهرصفاری، یونس(20شهریور1342-2شهریور1361)، شهید شاخص حماسه‌ روستای حکّی؛


او فرزند حبیب و مرضیه محمدپور گونه‌الماسی در یک خانواده متوسط و مذهبی دارای دو برادر و دو خواهر در شهر ارومیه متولد شد. در1350ش وارد دبستان ابتدائی سعدی شد و در 1355ش دورة راهنمایی را در مدرسة راه نور شروع کرد و تا دوم راهنمائی تحصیل نمود(سایت ارومیه نوید شاهد، ص1). یونس علاقه زیادی به انجام فرائض داشت. در نمازجماعت مسجد عرب‌باغی(واقع در خیابان شهید مطهری، کوی عرب‌باغی) و مسجد رضاآباد(واقع در خیابان مطهری، بالاتر از چهارراه شهید مدنی) شرکت می‌کرد. در ایام تابستان‌ در مغازه پوشاک پدر(در بازار سرپوشیده ارومیه) کار می‌کرد. از 1356ش در جلسات تفسیر قرآن خانوادگی که توسط عمویش(محمود صفاری1320ش، دبیر بازنشسته) تدریس می‌شد؛ حضور فعال داشت(سایت 12000شهید، ص1).

در تظاهرات و راهپیمائی‌های سال 1356ش و 1357ش ارومیه و تجمعات مسجد اعظم و درگیری با نیروهای شهربانی شرکت می‌کرد. در دوران انقلاب با آن که بیش از 15 سال نداشت در تظاهرات حضوری فعال داشت. در جریان حمله مزدوران شاه به مسجد اعظم ارومیه(2بهمن1357ش) و خیابان‌ها، از اولین کسانی بود که در ایجاد راه‌بندان به مردم کمک کرد(همان و اطلاعات نویسنده). او در 1358ش عضو انجمن اسلامی مسجد عرب‌باغی شد و در برنامه‌های آن از قبیل کلاس قرآن، نماز جماعت، تبلیغات برای جذب نوجوانان و برنامه‌های ورزشی انجمن از قبیل فوتبال و کوهنوردی مشارکت داشت. در سال 1359ش در پایگاه بسیج مسجد عرب‌باغی عضو شد و همزمان با توصیه پدرش برای آموزش حرفه صافکاری در مغازه‌ایی مشغول شد(اطلاعات نویسنده).

یونس وقتی شرارت گروه‌های تجزیه‌طلب و ضدانقلاب را در ارومیه و حومه دید؛ از 1359ش به صورت عضو نیمه فعال ولی در واقع تمام وقت، جذب واحد عملیات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه شد و همراه پاسداران آن واحد در نگهبانی، کمین و مأموریت‌ها شرکت فعال داشت(اطلاعات نویسنده). سرانجام یونس در تاریخ 29/9/59ش همراه سایر نیروهای جذب‌شده در دوره 21 آموزش پاسداری در پادگان مالک اشتر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه(واقع در 18کیلومتری جاده دریا) شرکت کرد و پس از یک‌ماه جهت خدمت به واحد عملیات آن سپاه معرفی شد(از اسناد شهید در کنگره سرداران و 12هزار شهید استان آذربایجان‌غربی).

یونس در آن واحد یکی از افراد فعال عملیات بود. تابستان 1360ش در عملیات پاک‌سازی مناطق هشتیان(دهستانی در جنوب بخش کوهسار شهرستان سلماس و سِرو(شهری مرزی واقع در 60کیلومتری شمال‌غرب ارومیه در مرز ایران و ترکیه) تا آزادسازی شهر اشنویه(19شهریور1360ش) از لوث وجود اشرار ضدانقلاب به فرماندهی شهید مهدی باکری(30فروردین1333- 25اسفند1363) شرکت کرد و در حین حرکت به سمت مرز در جاده‌ هَشتیان مورد کمین ضدانقلاب قرار گرفت؛ ولی با زبردستی راننده تویوتا وانت، با سرعت از کمین دشمن در حال عبور بودند که یونس و بقیه رزمندگان به طرف دشمن تیراندازی ‌کردند و از کمین دشمن جان سالم بدر ‌بردند. در این درگیری یونس مظهرصفاری از ناحیه کتف مورد اصابت سطحی  گلوله قرار گرفت که خیلی آسیب نرسید(اطلاعات نویسنده و وبلاگ مظهرصفا، ص1و غفاری، ص1).

یونس اوقات فراغت خود را در گروهان ویژه واحد عملیات سپاه ارومیه می‌گذرانید(بنیاد شهید ارومیه، از پرونده شهید، زندگی‌نامه، ص1). از 19 مرداد تا 28مرداد 1361ش در مرخصی بود که به پابوس امام رضا(ع) رفت. یونس در جواب دوستانش که گفته‌بودند پارسال به مشهد(8تیر1360 به همراه برادرش عادل و پسر عمویش مجید) رفته بودی، گفته‌بود:«امکان دارد شهید بشوم؛‌ می‌خواهم امام رضا(ع) را زیارت کنم»(همان).

صفاری اول شهریور1361 به همراه بچه‌های واحد تبلیغات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه و سایر رزمندگان گروهان ویژه واحد عملیات آن سپاه، برای مقابله با اشرار ضدانقلاب عازم روستای حَکّی(واقع در دهستان تَرگَوَر از بخش سیلوانا در 39کیلومتری غرب شهرستان ارومیه)(حاجی‌زاده و رضازاده، ارومیه، ص166) می‌شوند. برابر اخبار موثق عناصری از ضدانقلاب در آن منطقه حضور داشتند؛ به همین جهت طرح‌ریزی عملیات برای مقابله با آن‌ها در دستور فرماندهی سپاه پاسداران ارومیه بود. به محض ورود نیروها به منطقه، روستای حَکّی از سه محور به محاصره نیروهای سپاه در می‌آید. نیروهای یکی از محورها با مشاهده عناصر ضدانقلاب در اطراف روستا با آر.پی.چی و تیربار به سمت آن‌ها تیراندازی می‌کنند و تلفاتی از دشمن می‌گیرند و دشمن مجبور به عقب‌نشینی می‌شود؛ ولی محور دوم که بچه‌های تبلیغات و تعدادی از نیروهای گروهان ویژه از جمله یونس بودند؛ قبل‌از اینکه جناح چپ و راست به هم الحاق شوند و ارتباط بگیرند، آن‌ها به روستا نزدیک می‌شوند و بی‌خبر از کمین دشمن در اطراف روستا، به محاصره نیروهای ضدانقلاب در می‌آیند. تبادل آتش اتفاق می‌افتد ولی ضدانقلاب مسلط بر آن‌ها بود؛ به همین جهت هر چهارده نیرو را اسیر ‌کرده و داخل روستا می‌برند. از سران حزب منحله دمکرات و کومله در روستا به همراه نیروهایشان مستقر بودند. با انواع روش‌ها از قبیل میخکوب‌کردن بدن به زمین، ریختن آب‌جوش به سر و بدن و فرو بردن میلگرد داغ به چشم و بدن، آن‌ها را شکنجه‌ها کردند.

 

کوچکترین عضو گروه، یونس مظهرصفاری همان شب اقدام به فرار از دست آن‌ها می‌کند؛ ولی موقع رسیدن به جاده اول روستای حکّی دوباره دستگیرش کرده‌ و با شکنجه به روستا می‌آورند. یونس جوانی خوش‌سیما و چهره روحانی داشت؛ در آن مدت به قدری او را زده بودند که در بدنش جای سالمی پیدا نبود. ساق پاهایش چنان ورم کرده بود که آدم نمی‌توانست یک لحظه نگاه کند. ولی یونس با اینکه تمام دوستانش را در کنارش شهید کرده‌بودند؛ قیافه‌ای مصمم و حالتی متین و مقاوم داشت. احمد بندی(فرمانده نیروهای ضدانقلاب‌) به طرف یونس ‌آمد و گفت: تو سن و سال کمی داری مخصوصاً که جوان جسوری هستی، می‌خواهم تو را با یک شرط آزاد کنم. یونس با سر و صورت خون‌آلود، با سر می‌خواهد که شرطش را بگوید؛ احمد بندی از جیب خود عکس حضرت امام خمینی(ره) را که متعلق به یکی از شهدا بود در می‌آورد و از یونس می‌خواهد که به عکس امام(ره) توهین کند(انداختن آب دهان). یونس با سرش احمد را به جلو می‌خواند. احمد نزدیک می‌شود، به ناگاه یونس به روی احمد بندی تُف انداخته و تبسم می‌کند. احمد همیشه با خودش تبر تیزی را حمل می‌کرد. وقتی این توهین را در جمع افراد حزب و حاضرین می‌بیند؛ با تبر سر یونس را دو نیم می‌کند. یونس به خیل شهداء می‌پیوندد(مظهرصفاری، ص205 و پرونده فرهنگی شاهد، ص3). یونس حماسه‌ایی آفرید که تا قیامت جاودانه خواهد بود. او دشمن را خار و ذلیل کرد و با سن کم خود عشق به رهبر و مقتدای خویش را ثابت کرد و حاضر نشد کوچکترین اهانتی در تاریخ از سرباز کوچک امام در برابر مزدوران استکبار جهانی ثبت شود(نویسنده).

فردای آن‌ روز، پیکر این چهارده شهید عزیز را با تراکتور در اول جاده سیلوانه - سِرو ریختند. نیروهای خودی فوراً به کنار جاده رفته و جنازه‌ها را با آمبولانس به حیاط سپاه پاسداران ارومیه منتقل کردند. شهر پر از تنفر و انزجار از عمل ناجوانمردانه و دَدمنشانه حزب منحله دمکرات بود و مردم به همراه خانواده و آشنایان تشییع جنازه با شکوهی انجام دادند. بعداز شهادت یونس و رسیدن اخبار نحوه شهادت به مادرش، او خیلی از شکنجه فرزندش توسط دشمن ناراحت بود. شبی در خواب یونس را می‌بیند و از نحوه شکنجه‌اش سئوال می‌کند. شهید یونس در جوابش می‌گوید:«مادرجان خیلی ناله نکن من فقط یک ضربه دیدم و پس‌از آن حضرت زهرا(س)را ملاقات کردم و دیگر چیزی از شکنجه آن‌ها ندیدم». بعد از شهادت آن‌ها سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ارومیه پایگاه 14 شهید را تأسیس نمود(از پرونده شهید و اطلاعات نویسنده). در میدان آزادی(مجسمه سابق- اول بلوار شهید باهنر) خیابانی به اسم شهیدان یونس و جمشید مظهر صفاری نام گذاری شده‌است

 

 

 

 

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
سرداران آتش

"گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. رنج سی ساله امام سجّاد علیه الصّلاة والسّلام و رنج چندین ساله زینب کبری علیهاسلام از این قبیل است. رنج بردند تا توانستند این خون را نگه بدارند. بعد از آن هم همه ائمّه علیهم السّلام تا دوران غیبت، این رنج را متحمّل شدند. امروز، ما چنین وظیفه‌ای داریم. البته شرایط امروز، با آن روز متفاوت است. امروز بحمداللَّه حکومت حق - یعنی حکومت شهیدان - قائم است. پس، ما وظایفی داریم."







طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
آخرین نظرات